معنی از خودگذشتگی

حل جدول

از خودگذشتگی

ایثار، فداکاری، جانبازی

واژه پیشنهادی

از خودگذشتگی داشتن

جوهر مردی داشتن

سخن بزرگان

کُنراد هیلتون

انسان به کمک خداوند و از خودگذشتگی، توانایی انجام هر کاری را دارد.


کورت توخلسکی

روشنفکر پشت گوشش بنویسد! تنها دو راه وجود دارد که روشنفکر به رهبری حزب طبقه کارگر انتخاب شود، اول به شرط اینکه از دانش جامعه شناسی شناخت داشته باشد. شرط دوم این است که در راه آرمان و بر حق دانستن منافع طبقه کارگر از خودگذشتگی سیاسی داشته و فداکاری کند یا قربانی داده باشد.

اگر ما از زیاده خواهی چشم پوشی کنیم جنگ هم تکرار نخواهد شد.


ارد بزرگ

اگر نتوانیم به خاندان خویش آرایشی سامان یافته دهیم، همیشه در خانه ای بی حصار زندگی می کنیم.

آزادی، دادن باج به مردم نیست! چرا که مال و داشته آنها است.

ستایشگران میهن، زنان و مردان آزاده اند.

در برف، سپیدی آشکار است. آیا تن به آن می دهی؟ بسیاری با نمایی سپید، در ژرفنای [وجود] خود نیستی را پرورش داده اند.

قوم بی نیا و مرد کهن، به هزار آیین اهریمنی اداره می شود.

ریش سفیدان، زنجیر ارتباط نسل ها هستند و قوم بدون ریش سفید، گذشته ای کمرنگ دارد و آیین های به جای مانده به هزار گونه تفسیر می شود.

برای مقدس شمردن، بیداری و آگاهی لازم است.

رسانه تنها می تواند پژواک ندای مردم باشد، نه اینکه به مردم بگوید شما چه بگویید که خوشایند ما باشد.

آرمان ما نباید موجب نابودی دیگران شود. آرمانی ارزشمند است که بهروزی ما و دیگران را در پی داشته باشد.

میهن دوستی، دسته و گروه نمی خواهد! این خواستی همه گیر است؛ که اگر جز این باشد باید در شگفت بود.

نخستین گام در راه پیروزی، آموختن ادب و نکو داشت دیگران است.

جایگاه ارزیابی و نقد شما بر کارکرد دیگران می تواند شروع نخستین گام شما برای سازندگی باشد.

آب و هوا بر جهان بینی، پبوندهای مردمی و اندیشه ما تاثیرگذار است.

هر قدر به دیگران احترام بگذاریم، به ما احترام خواهند گذاشت.

مردانی که بیشتر از حقوق و هنجار زن ها پشتیبانی می کنند، خود بیشتر از دیگران به نهاد زن می تازند.

پشتیبانی از داشته دیگران، پشتیبانی از داشته خود ماست.

بزرگترین نابکاری آن است که بپنداریم برای آنکه برترین باشیم باید دست به ویرانگری چهره دیگران بزنیم.

افراد پلیدی هستند که با زمان سنجی مناسب از نگرانی های همگانی بهره می برند و خود را یک شبه ناجی مردم معرفی می کنند.

نگاه مردان کهن ایستا نیست؛ آنها دوران های آینده را نیز به خوبی می بینند.

پرسش روشن شاگرد از پاسخ استاد ارزشمندتر است.

زندگی، میدان ادامه ی راه اشتباه نیست؛ هر گاه پی به ناراستی راه خود بردیم باید به ریشه و بن پاکی خویش باز گردیم، نه آنکه با اشتباهی دیگر آن را ادامه دهیم که برآیند آن، از دست دادن همه عمر است.

بزرگترین اشتباه و چاله ی زندگی یک [فرد] زیاده خواه در آن است که پیش از کسب آمادگی لازم، پشت میز مدیریت بنشیند.

به آرزوهای خود ایمان بیاورید و به گونه ای به آنها بیندیشید که گویی به زودی رخ می دهند.

اهل بازار بر این باور اشتباهند که فرهنگ را هم می توان با زمان بندی دگرگون ساخت!

انتخاب امروز ما، برآیند اندیشه ها و راه بسیار درازی است که تاکنون از آن گذشته ایم. این انتخاب می تواند سیمای جدیدی را از ما به نمایش بگذارد.

مستمند کسی است که دشواری و سختی ندیده باشد.

گذشتن از سختی های پیش رو، چندان سخت تر از آن چه پشت سر گذاشته ایم نخواهد بود.

هیچ رخدادی از اندیشه ما پاک نخواهد شد؛ چه زشت و چه زیبا. تنها گذر زمان است که آنها را کمرنگ می کند.

همیشه آن که با شما هم آوا می شود و سخن شما را تکرار می کند نمی تواند هم فکر شما نیز باشد.

ناراستی ها پیشاپیش رو به مرگ و نیستی اند، مگر آنکه ما آنها را در اندیشه و روان خویش زنده نگاه داریم.

سفر، نای روان است برای اندیشه و آرمان بزرگ.

ریش سفید، داراترین به اندیشه است، نه به زر.

با کسی گفتگو کن که رسیدن به خرد و آگاهی، اندیشه ی اوست نه خویشتن خویش.

اندیشه همه گیر مردمی همیشگی نیست، زیرا همواره دستخوش دگرگونی به دست جوانان پس از خود است. ورود جوانان به تدریج آرمان های نو پدید می آورد و اگر آرمان گذشتگان نتواند خود را بازسازی کند ناگریز نابود می شود.

اندیشه و انگاره ی بیمار، آینده را تیره و تار می بیند.

اندیشمندان را شاید بتوان نادیده گرفت و یا به زور خفه نمود، اما تاریخ، گواه هزاران سال فریاد رسای آنان بوده و هست.

نیکی برآیند خرد است در دل و روان آدمی.

گاهی آدم ها تا جایی به هم نزدیک می شوند که دیگر یکدیگر را نمی بینند! شاید دوری بتواند دوباره موجب شناخت درست آنان از یکدیگر شود.

کسی که کردار شایسته را زیر پا می گذارد، توانایی این را نمی یابد که قدم بر نخستین پله پیروزی بگذارد.

کسی که آدم پیش رویش را آن گونه که هست نمی بیند، خیلی زود به مرز جدایی می رسد.

زمانی می توانید کسی را از راهی بازدارید که ابتدا هدفش را دگرگون ساخته باشید. تا کسی هدفش دگرگون نگردد شما راه به جایی نخواهید برد.

درون ما با تمام جزئیات از نگاه تیزبین اهل خرد پنهان نیست.

درون ما از نگاه تیزبین خردمندان پنهان نیست.

چه بسیار آدمیان نادانی که مهربانی شایستگان را بر نمی تابند. آنها در نهایت یا به بردگی تیزدندانان گرفتار آیند و یا چهره زشت تنهایی را آشکارا ببینند.

تواناترین افراد در بیشتر زمان ها خود را ناتوان می یابند.

برای ربودن دل های آدمیان باید بر هم پیشی بگیریم و این زیباترین مسابقه زندگی است.

برای آنکه به پایین پرتاب نشوی، دستگیر آدمیان شو.

انسان های ماندگار به چیزی جز آرمان نمی اندیشند.

انسان ها را آنگونه که هستند بخواهیم، نه آنگونه که می خواهیم.

در هر سرنوشتی، رازی مهم فرو نهفته است.

از سفر کرده، ارزش سرزمین مادری را بپرس.

اهل سیاست پاسخگو هستند! البته تنها به پرسش هایی که دوست دارند!!!.

خویش را خوار نکنیم و ارزشمندش بداریم؛ بدین گونه است که در برابر یاوه گویان می ایستیم و پاسخ شان را می دهیم.

هر آرزویی بدون پژوهش و تلاش، سترون (عقیم) باقی می ماند.

پشیمانی، اولین گام برای پوزش است.

برای کامیابی همواره نگاهت به راستی باشد و درستی.

هیچ گاه از راستی و درستی خویش آزرده مباش؛ چون همیشه در انتهای هر داستان تو برنده هستی!

خودخواه، تجربه سخت تنهایی را پیش رو دارد.

جهان همواره در حال دگرگونی و رشد است؛ نباید این پویندگی را زشت دانست، باید همراه بود و سهمی از این رشد را بر عهده داشت.

خیال پردازی که عملگرا هم باشد می تواند سرچشمه ی دگرگونی های بسیار گردد.

در کنارمان دلبر هست و اگر نیست، در سفر رسیدن به اویم؛ پس تنهایی وجود ندارد.

اگر هدف زندگی روشن باشد، دهها راه بن بست نیز نمی تواند ما را از پیش رفتن به سوی آن باز دارد.

نادانی و پستی یک نفر در گذشته نمی تواند میدان انتقام از خاندان او باشد.

پیران دنیا دیده، سدی برای گفتگو برپا نمی کنند.

تلاش های سیاسی برای جوانان، مردابی مرگبار است.

تنها راه ماندگاری هر مراوده ی دوستانه ای، درک درست حقایق شخص مقابل است.

آتش خشم را با آب سکوت خاموش کن.

امروز به شمار نویسندگان، وب نوشت های اینترنت، بنگاه سخن پراکنی و خبرگزاری ایجاد شده است. پنهان سازی خبری در جهان امروز بسیار خنده آور و کودکانه است.

ابله ترین آدمیان کسانی هستند که با مسخره کردن شایستگان شاد می شوند.

برای به دست آوردن گنج خموشی، بارگاه دانش خود را بزرگتر ساز.

برای دلهره شبانگاهان، نسیم گرمابخش خرد را همراه کن.

برای گردش دو روزه، توشه ای سه روزه همراه ببر و اگر توان رسیدن به خواسته زندگی ات را دو هزار گام می دانی، خود را آماده پیمودن سه هزار گام بنما، چرا که شتاب در هنگام رهسپاری نباید کم شود.

رسیدن به راستی و درستی چندان سخت و پیچیده نیست؛ کافی است کمی به خوی کودکی برگردیم.

پیش نیاز رسیدن به دلیری و بی باکی، یافتن آرمان و خواسته ای روشن است.

آن که مدام از کمبودها و ناراستی های زندگی خویش سخن می گوید، دوست خوبی برای تو نخواهد بود.

دوستی تنها برآیند نیاز ما نیست؛ از خودگذشتگی، نخستین پایه دوستی است.

کلید رازهای بزرگ در ژرفای کمی نیست.

اهل خرد، پیشتاز روزگار خویش اند.

جریان های آلوده به مرداب خواهند رسید؛ [از این رو] سخن گفتن از آنها زندگی مان را تباه می سازد.

در هستی، جنبش حشرات هم چهار چوبی دارد.

زادروز ما با تاری نادیدنی به هزاران زادروز دیگر گره خورده است. مرگ هم زادروزی است همانند زاده شدن که بدرودی به جهانی دیگر است.

سرود هستی آهنگی ملایم و کشیده دارد.

واژه ها سرشار از پندارها است؛ ارزش آنها همپای زندگی است.


جان ماکسول

پروردگارا زندگانی مرا در خدمت به خلق قرار بده تا آنها را درک کنم!

هر کدام از ما منحصر به فرد آفریده می شویم و عملکرد جداگانه ای داریم و در نتیجه، باید به گونه ای متفاوت با ما برخورد شود.

خلاقیت باعث پرورش قدرت انطباق پذیری می شود.

ما چیزهایی را آموزش می دهیم که می دانیم، ما مانند خودمان را بازسازی می کنیم. گندم از گندم بروید، جو ز جو.

وقتی خدا می خواهد کسی را تربیت کند او را به مدرسه های پر زرق و برق نمی فرستد، بلکه او را در مدرسه احتیاج تعلیم می دهد.

مهم نیست که هدفهای انسان در حوزه هنر، کسب و کار، مذهب، ورزش یا ارتباط با مردم قرار دارند. تنها راه پیشرفت این است که خطاها در مراحل اولیه باشند، انسان خطا را بپذیرد و در اثر خطا کردن، پس نزند و پیش برود.

برای اینکه از مغزتان استفاده کنید، نیازی به این نیست که نابغه باشید. کافی است از ذهنی که خداوند به شما ارزانی کرده، استفاده کنید.

رهبری چیزی جز داشتن قدرت نفوذ و اثرگذاری بر دیگران نیست.

تفاوت اصلی بین رهبری و مدیریت این است که رهبران با استفاده از نفوذ خویش دیگران را به پیروی وامی دارند، اما کار اصلی مدیران، حفظ سیستم ها و فرایندها است.

در دنیای کسب و کار، ابزار رهبری حقوق و درآمد است. بیشتر پیروان وقتی پای گذران زندگی به میان می آید، از رهبر خود به خوبی پیروی می کنند.

وقتی انسان با دیگران به گونه ای ثمربخش ارتباط برقرار کند، شناسایی به وجود می آید و این شناسایی به نوبه خود منجر به نفوذ می شود.

بدون عشق به مردم نمی توان آنها را رهبری کرد.

مردم از کسی لذت می برند که از زندگی لذت ببرد.

هیچ کس رهبری کسی را که خود را از دیگران بهتر می داند، نمی پذیرد.

اگر خود به خویشتن اعتماد ندارید، دیگران هم به شما اعتماد نخواهند کرد.

اگر هر لحظه حال و هوایی دیگر دارید، رفتارتان برای مردم غیر قابل پیش بینی می شود.

مردم به کسی که درصدد انجام کار در حد عالی باشد، احترام می گذارند، اما از توقعات و انتظارات غیر واقع بینانه بیزارند.

مردم از کسی که به همه چیز و همه کس بدگمان باشد، دوری می جویند.

مردم زمانی به دانایی شما اهمیت می دهند که بدانند به آنها اهمیت می دهید.

اگر نیازمند مردم باشید، امکان رهبری آنها را از دست می دهید.

رهبران پیش از آنکه دست مردم را بفشارند، قلب آنها را تسخیر می کنند.

دیگران ما را آنگونه می بینند که ما خودمان را می بینیم.

انسانها به جای پذیرش مسئولیت رفتار خویش به انتظار تغییر دیگران نشسته اند و یا منتظرند دنیا عوض شود!

کارهای عظیم مستلزم کار گروهی عظیم هستند.

هم گروه خود را نه به چشم رقیب، که به چشم کسی ببینید که در سعی و کوشش با شما شریک است.

کسی که به دیگران بها می دهد، قادر است آنها را به سطح کاملاً جدیدی ارتقا دهد.

پیش از ْآنکه دیگران شما را باور کنند، شما آنها را باور کنید.

پیش از اینکه دیگران به شما خدمت کنند، شما به آنها خدمت کنید.

به دیگران ارزش دهید، پیش از اینکه آنها به شما ارزش دهند.

کاری به اندازه غنا بخشیدن به زندگی دیگران اغنا کننده و ارزشمند نیست.

ما در جامعه ای زندگی می کنیم که بیماری هدف دارد. بسیاری از مردم تلاش می کنند تا به جایی برسند، اما وقتی رسیدند، همانجا متوقف می شوند.

عادت کنید که به دیگران کمک کنید، خواهید دید که نمی توانید از این کار دست بکشید.

من کتاب می نویسم؛ زیرا می خواهم به مردم کمک کنم تا در کارشان موفق شوند.

مسئله این نیست که بر دیگران اثر می گذاریم یا نه، بلکه آنچه اهمیت دارد چگونگی اثرگذاری است.

تنها رهبرانی که احساس امنیت می کنند به دیگران قدرت می دهند.

در فرهنگی که مدالهای طلای فردی را ستایش می کنند و شخص به جای پذیرفتن مسئولیت، برای حقوق خود می جنگد، مردم به طور رایج از درک دیدگاه کلی ناتوانند.

هر کسی که عادت دارد آدمها را به دور خود جمع کرده و از آنها تنها برای منافع خودش بهره گیرد، سازنده ی یک تیم نیست، بلکه یک دیکتاتور است.

برخی فکر می کنند که اگر دیگران سخت کار کنند، می توان از توانایی آنها بهره برداری کرد، اما این مطلب به هیچ وجه حقیقت ندارد. اگر کسی بهای پیروزی را نپردازد، با شکست، بهای آن را خواهد پرداخت.

بیشتر مردم در دامنه ی کوه، صعود را رها نمی کنند، بلکه آنها در نیمه ی راه صعود را رها می کنند.

مردم آنچه را که می بینند انجام می دهند. بهترین راه برای آنکه افراد یاد بگیرند که شما چه چشم داشتی از آنها دارید این است که خودتان الگوی آن شوید.

پیشرفت دادن مردم در هر راهی نتیجه ی خوب در پی دارد.

نگرش، حالتی ذهنی و درونی است. چه بسا کسی که نگرش نادرست دارد مرتکب کارهای غیر اخلاقی و غیر قانونی نشود، اما نگرش نادرست او سبب از هم پاشاندن تیمی خواهد شد که در آن عضویت دارد.

زندگانی را می توان به سنگ چاقو تیزکنی تشبیه کرد. تیز شدن چاقو یا بریدن دست نتیجه ی نیت و قصد ما است.

رهبران موفق هیچ گاه دست از آموختن بر نمی دارند. فرایند آموختن هرگز تمام نمی شود و پیوسته آموختن پیامد چیرگی بر خویشتن و پشتکار است.

دست و پنجه نرم کردن با مشکلات بر عزم راسخ اشخاص می افزاید.

با عزم راسخ کار کنید، اسیر دست سرنوشت نشوید.

اعتقاد یعنی یقین درونی، ایمان یعنی عمل بیرونی. اگر عزم و اراده خود را به زبان بیاورید علاوه بر تشویق شدن، احساس مسئولیت خواهید کرد.

خیلی ها غافل از نقاط قوت یکدیگر راهی دادگاه طلاق می شوند. این زوجها تابع افراط و تفریط هستند. اول دنبال نقاط قوت هم و برجسته کردن آن می روند و در نهایت تنها نقاط ضعف را می بینند.

اگر نقاط ضعف یکدیگر را به رخ هم نکشیم زندگی زناشویی بهتر می شود.

ما کمتر به یاد می آوریم که معلم ما به ما چه آموخته، اما کمتر از یاد می بریم که ما را چقدر دوست داشته است.

آموزشگران، مطلب های ساده را می گیرند و پیچیده می کنند، ارتباط گران، مطلب های پیچیده را می گیرند و ساده می کنند.

نگرش انسان با استعداد و ظرفیت او رابطه مستقیم دارد.

رهبری مایه ی تفاوت دو تیم با استعداد یکسان است.

به هر قهرمان ورزش حرفه ای که بنگرید، استعداد فراوان می بینید. اما آنچه بهترین ها را به بالاترین سطح می رساند، فکر و ذهن است.

باید دانست که تعهد و استعداد با هم ارتباطی ندارند، مگر اینکه شما آنها را به هم ربط دهید.

اگر کسی استعداد طبیعی داشته باشد باز هم باید برای موفقیت تمرین کند و آماده شود.

اگر استعداد دارید، اما تلاش و تحرک شما به جایی نمی رسد، احتمالا بر خود مسلط نیستید.

کسی که خطا نمی کند و ناکام نمی شود، چه بسا هرگز حرکت نمی کند و به جلو نمی رود.

هیچ کس با هدف باختن، هیچ کاری را آغاز نمی کند. مشکل بیشتر پذیرفتن این باور نادرست است که زمانی فرا می رسد که ناگهان موفقیت ارزانتر از گذشته به دست خواهد آمد؛ اما به طور رایج، زندگی این گونه عمل نمی کند.

مسلم بدانید که باورهای انسان بر نگرش او مؤثر است؛ حتی اگر آن باورها درست نباشند.

تیم تنها زمانی تغییر می کند که افراد آن به خودشان ایمان داشته باشند؛ به عنوان یک رهبر باید آن ایمان را آغاز کنید.

بچه همیشه از محیط خود، اولویتها، نگرشها و علایق و اصول اعتقادی را می گیرد.

بپذیرید که قدرت ایمان از ترس بیشتر است.

باور داشتن به کاری که انجام می دهید یک مطلب است و متعهد بودن کامل به آن کار، مطلبی دیگر.

آنجا که درستی به بینش سوخت می رساند، شور و اشتیاق آتش را به ارمغان می آورد. آتش حقیقی دلبستگی و باور پایدار، تنها از درون برمی خیزد.

این باور که یک شخص می تواند به تنهایی کار بزرگی انجام دهد، افسانه ای بیش نیست.

هرگز فواید بلندمدت قابل اعتماد بودن را دست کم نگیرید.

کارکنان لغزش های اتفاقی را به شرطی که بر اساس توانایی رهبر باشد و او را در حال رشد و بالندگی ببینند، می بخشند. اما به کسانی که در منش خود مرتکب لغزش می شود اعتماد نمی کنند.

قابل اعتماد بودن فراتر از توانمندی تنها است.

قابل اعتماد بودن چیزی فراتر از پذیرش مسئولیت است. پذیرش مسئولیت باید با قضاوت درست همراه باشد.

زیانبارترین احساس پس از شکست، از دست دادن اعتماد به نفس و مشکوک شدن به توانایی و صلاحیت خویش است.

پیروزی های کوچک به اعضای کم استعدادتر تیم کمک خواهد کرد تا اطمینان کسب کرده و موفق شوند.

اگر کسی پیوسته دستور کارش این باشد که منافع خودش را مقدم بر منافع تیم بداند، غیر قابل اعتماد بودن خود را ثابت می کند.

هر بار که راهی را انتخاب می کنیم، گامی در راه ایجاد شخصیت خود بر می داریم.

وقتی تیمی که در اختیار دارید با تیم رویاهای شما هماهنگی ندارد، در این صورت تنها دو راه پیش رو دارید: یا از رویای خود دست بکشید و یا تیم خود را رشد دهید.

ناملایمات به شرطی که اختیار خود را به دست آنها نسپاریم، به جای آسیب رساندن سبب بهبود و تغییر وضع کلی انسان می شوند.

قدرتی که در اختیار یک انسان شریف باشد بسیار سودمند است، اما قدرت خودکامگان سرچشمه ویرانیهای هولناک است. قدرت به خودی خود نه سازنده است و نه ویرانگر، نه سبب امنیت می شود و نه سبب موفقیت.

تغییر کردن یعنی انتخاب و میل به تغییر.

با آنکه می دانید به کجا می خواهید برسید، اگر مسیر درستی انتخاب نکنید، هرگز به مقصد نمی رسید.

اینکه امروز که هستیم، پیامد گزینش دیروز ما است. فردا هم همان خواهیم شد که امروز برمی گزینیم.

هیچ انسانی کامل نیست، اما آدمهایی که خیال می کنند کامل هستند هرگز به درد کار تیمی نمی خورند.

من معتقدم موفقیت زمانی به دست می آید که یک قدم جلوتر برویم؛ یعنی ضمن استقبال از ناملایمات و سختی ها شکست را بخشی از زندگانی خود بدانیم.

در رندگانی هیچ چیز به اندازه سختی و ناکامی، انسان را بهبودپذیر نمی کند.

در دل هر موفقیت، تحمل سختی و ناملایمات نیز وجود دارد.

بیشتر اشخاص در سه موقعیت، اقدام به تغییر خود می کنند: از بس که رنج می برند به این کار تن می دهند؛ از بس که آموخته اند مایل به این کار می شوند؛ یا از بس که عایدی دارند از توان انجام این کار برخوردارند.

اگر به جای توجه به نتیجه و دستاورد کار، برای سختی ها و مشکلات آن ماتم بگیرید، کم کم ناامید و دلسرد می شوید.

وقتی طرز فکر ما به پنیر بدبو آغشته شود، تمام دنیا بوی بد می دهد.

گاهی وقتها می توانیم طرز فکر خودمان را در ظاهر پرده پوشی کنیم و کسانی که ما را می بینند گول بزنیم. اما عمر پرده پوشی چندان دراز نیست. نگرش انسان آنقدر با حجاب می جنگد تا به طور طبیعی جلوه کند.

کارکنان کاری ندارند که رهبر به چه میزان آگاه است، مگر اینکه مطمئن باشند رهبر به فکر آنها است. رهبری از قلب آغاز می شود نه از مغز.

عواطف انسان ناشی از افکار او است.

به این فکر نکنید که چرا نمی توان این کار را انجام داد، به این بیندیشید که چگونه می توان این کار را انجام داد. در برخورد با هر چالش جدید منتظر راه حل های غیر متعارف شوید.

با تغییر الگوهای فکری می توان احساس و عاطفه را تغییر داد.

آدم عادی منتظر می ماند تا فرد دیگری در او انگیزه ایجاد کند و تصور می کند که شیوه تفکر او نتیجه شرایط و زندگی اوست.

اشخاص موفق هدفمند هستند، پراکنده فکر نمی کنند، می دانند که چه کار می کنند و چرا آن کار را انجام می دهند.

هیچ کس نمی تواند هم مغرور باشد و هم خواستار آموختن.

هیچ چیز ناخوشایندتر از آن نیست که در تیمی باشید که هیچ کس نمی خواهد در آن باشد.

همه آدمهای موفق، شکست را تجربه کرده اند، اما هرگز خود را شکست خورده و وامانده نپنداشته اند.

هر کسی نمی تواند رهبر بزرگی شود، اما می تواند در رهبری بهتر شود.

هر کسی به نوبه خود رهبر است، زیرا دست کم بر یک نفر نفوذ دارد.

هر کسی بدون توجه به شغل خود و یا سابقه ای که از او دارید، شایستگی آن را دارد که مورد احترام قرار گیرد.

وقتی شریک زندگانی ناجور باشد و میل به تغییر نداشته باشد، انسان کمابیش زندانی ناسازگاری می شود.

وقتی انسان اعتبار خود را هزینه می کند، نمی تواند رهبر بماند.

نگرش، حقیقت هر کس را برملا می کند و تظاهر آن، کارها و حرکات او است.

نگرش سازنده و قوی، انسان را در دژی مستحکم قرار می دهد.

میل به تغییر، بدون انرژی برای تغییر، تنها افراد را دلسرد می کند.

کسی که کار خود را تنها زمانی انجام می دهد که سر حال باشد یا انجام آن راحت باشد، توفیقی پیدا نخواهد کرد.

کسی که پا را از مرز زندگی عادی فراتر می نهد، آرزویی بزرگ در دل دارد.

قدرت حقیقی رهبری را نمی توان به کسی بخشید. قدرت فقط و فقط نتیجه نفوذ شخصی است.

فرق بین انسان دانا و انسان نادان در واکنشی است که به دانسته های خود نشان می دهند. دانا بر اساس آنچه می شنود عمل می کند و نادان می داند و عمل نمی کند.

شما نمی توانید نسبت به افراد غیر متعهد، متعهد باشید و انتظار داشته باشید که از آنها تعهد ببینید.

رهبران را با مسایلی که درگیر می شوند بسنجید. هر کس لباسش را به اندازه خود می دوزد.

رهبران تیمی خوب هرگز "بله قربان گو" نمی خواهند. آنها رابطه ی درست و از روی راستی را از افراد خود می خواهند.

رشدتان می گوید که چه کسی هستید.

در سازمان های داوطلبانه نمی توان پیروان را به زور وادار به همکاری کرد. اگر رهبر نفوذ نداشته باشد، کسی خواسته هایش را پاسخ نمی دهد.

تیمها مثل جوامع کوچک هستند و تنها وقتی توسعه می یابند که افراد آن جوامع برای یکدیگر قیافه نمی گیرند.

توانایی یک تیم تحت تاثیر ضعیف ترین حلقه ی آن است. مهم نیست که چه میزان افراد تیم تلاش می کنند تا آن را توجیه کنند، جبران نمایند و یا پنهان کنند؛ حلقه ی ضعیف سرانجام برملا خواهد شد.

تنها در صورتی افراد یک تیم می توانند فداکاری کرده و با یکدیگر همکاری کنند که بدانند به سوی چه هدفی در حرکت هستند.

تلاش نکنید همگان را با هوشیاری خود گیج کنید، بلکه با روشنی [بیان] خود، افراد را تحت تاثیر قرار دهید.

تفاوت آدمها با هم جزیی است، اما همان تفاوت جزیی سبب اختلافهای کلی می شود. تفاوت جزیی آنها هم همان نگرش و نوع نگاه آنها است.

تعهد، خصلتی شخصی است که به ما امکان می دهد به هدفهای خود دست پیدا کنیم. احساسات انسان پیوسته در نوسان است، اما تعهد باید موضوعی ثابت و پابرجا باشد.

تشخیص این امر که افراد تیم ارزش توسعه را دارند، نخستین گام در تشکیل یک تیم بهتر است.

تا کسی نداند که نمی داند، رشد نمی کند.

پیش از درک و فهم درس، انسان به علاقه و توجه معلم توجه می کند. مدتها می گذرد و آموخته ها از یاد می روند، اما احساس خوشایند ناشی از پذیرش و تایید از یاد نمی رود.

به گمان من انسان برای موفقیت در زندگانی باید بتواند در چهار زمینه استاد شود: مناسبات، تدارکات، نگرش و رهبری.

بزرگی و کوچکی اختلاف آدمها در این است که نگرش آنها سازنده است یا تباه کننده.

بزرگترین نبرد انسان علیه ناکامی نبردی است درونی نه بیرونی.

بزرگترین دستاوردهای تاریخ، کار انسانهایی بوده که تنها اندکی از انبوه همتایان خود پیشتر بوده اند.

بحران لزوما شخصیت انسان را نمی سازد، اما شکی نیست که آن را آشکار سازد.

آن کس که مدعی رهبری است، اما پیرو ندارد، آبروی خود می برد و زحمت ما می دارد.

آرمان را نمی توان قرض گرفت، خرید یا گدایی کرد، بلکه باید از درون انسان بجوشد و بالا بیابد.

آدم همه کاره هیچ کاره است. آن زندگانی که همه چیزش مثل ساعت با دقت کار می کند، وجود خارجی ندارد.

انسانها به طور طبیعی میل به لَختی و سکون دارند. به همین علت، خودسازی کاری است نفس گیر.

انسان هر کاری را می تواند انجام دهد، اما همه ی کارها را نمی تواند بکند.

اشخاص بی بصیرت به ندرت در زمان و مکان مناسب حضور دارند. رهبران بزرگ به نظر برخی از افراد، آدمهای خوش شانسی هستند، اما به نظر من، آنها در اثر بصیرت "شانس" را می آفرینند.

راه حفظ بزرگ منشی تنها این است که خود را به بذل و بخشش عادت دهید. از وقت، پول، توجه و منابع خود به دیگران ببخشید.

کینه ورزیدن هرگز کاری سازنده و مناسب نیست و اگر در تیمی حالت گذشت نباشد، به زودی آن تیم دچار آسیب و زیان خواهد شد.

در سن هشتاد و سه سالگی از "فرنک لوید رایت" معمار بزرگ و نامدار پرسیدند: از میان کارهای بزرگی که انجام داده ای کدام را بیشتر می پسندی و او پاسخ داد: کار بعدی را!

تعهد اغلب در دل مشکلات کشف می شود.

اگر به هر تیمی که موفقیت بزرگی به دست آورده نگاهی بیندازید متوجه می شوید که رهبری قدرتمند دارد.

اگر موفقیت تیم با از خودگذشتگی شما کسب می شود، چه بهتر که این از خودگذشتگی را نشان بدهید.

اگر می خواهید در همه شئون زندگانی موفق شوید، یکی از نخستین وظیفه ها مبارزه با هر نوع گرایش به بهانه تراشی است.

انسان موفق کسی است که شکست می خورد، اما خود را شکست خورده نمی داند.

بیشتر پیروزیهای زندگی با پیروزیهای کوچک به دست می آید.

پیروزیهای انسان نتیجه شکست های مکرر و تلاش مستمر برای بالندگی است.

تنها راه برنده شدن با پول این است که دربند آن نباشید و با بزرگواری و گشاده دستی با پول خود کارهای باارزش انجام دهید.

تیمهای برنده بازیکنانی دارند که منافع تیم را بر منافع خودشان مقدم می شمارند.

رمز کامیابی در این است که بر توانایی های خود تکیه کنید و آنها را بپرورانید.

رهبر برای موفقیت در کار باید از آسیاب روزگار عبور کند.

کارایی اساس بقا است، اما لازمه موفقیت ثمربخش بودن است.

ملاک موفقیت یا شکست، نگرش است.

ممکن است آماده شدن تضمینی برای پیروزی نباشد، اما بی شک شما را در این موقعیت قرار می دهد.

موفقیت، کم و بیش در دسترس همه هست، اما دامنه توفیق در زندگانی شخص، بدون توان رهبری محدود است.

موفقیت، مساوی با رسیدن به هدف نیست، بلکه خود سفر است.

نگرشهای خوب در بین بازیکنان، پیروزی تیم را تضمین نمی کند، اما نگرشهای بد، شکست آن را تضمین می کند.

همه چیز به طرز برخورد و نگرش شما بستگی دارد. مسایل می توانند شما را با مشکل و یا با موفقیت روبرو سازند.

نمی توان بچه ها را در حصار گذاشت، به گونه ای که با تجربه های جدید آشنا نشوند؛ تجربه هایی که ممکن است ناگوار هم باشند.

برای غلبه بر ترس باید آستین بالا بزنید و از یک جایی شروع کنید.

برای غلبه بر ترس باید ترس را احساس کنید و با این حال، دست به کار شوید.

بزرگترین متحد و هم پیمان آمادگی، شجاعت و بزرگترین دشمن آن، ترس است.

تنها راه برای درهم شکستن ترس آن است که با ترس خود روبرو شوید و به آن کاری که از آن می ترسید، اقدام کنید.

رئیس ترویج دهنده ترس است، رهبر تشویق کننده شور و دلبستگی به کار است.

بهترین رهبران گوش می دهند، دعوت می کنند و سپس به مشارکت تشویق می کنند.

رهبر خوب پیروان خود را تشویق می کند تا چیزی را به او بگویند که نیاز به داشتن آن دارد، نه چیزی را که خوشایند اوست.

درباره طول مدت عمرمان کاری از ما ساخته نیست، اما می توانیم درباره نحوه گذراندن آن تصمیم بگیریم.

هیچ چیز بیشتر از رهبری که از تصمیم گیری عاجز است، نمی تواند یک تیم را دلسرد کند.

برای آگاهی از توان رهبری فرد، بهترین روش این است که از او بخواهیم تغییر مثبتی ایجاد کند. مدیران توانایی حفظ سمت و سوی حرکت را دارند، اما از تغییر دادن عاجزند.

رمز برخورداری از نگرش خوب، داشتن شوق به تغییر است.

عاشق تغییر باشید تا این عشق، شما را دگرگون کند.

وقت، پول و تلاش مورد نیاز برای توسعه ی اعضای تیم در عرض یک شب تیم را تغییر نمی دهد، اما توسعه ی آنها همواره نتیجه های ثمربخش به بار می آورد.

از محدوده ی آسایش خود خارج شوید. تا وقتی از آنچه در گذشته انجام داده اید پا را فراتر نگذارید، آگاه نخواهید شد که چه توانایی هایی دارید.

اگر می خواهید عرض خیابان را طی کنید، یک یا دو درجه تغییر مسیر، آسیبی به شما نخواهد زد. اما اگر می خواهید از عرض اقیانوس بگذرید چند درجه خطا در محاسبه می تواند شما را به دردسر بیندازد.

امروز باید گامی شجاعانه بردارید تا فردا به اوج توانایی خود برسید.

انسان نمی تواند در درون دچار تلاطم و حرکت باشد، اما در بیرون آرام و بی حرکت بماند. چیزی نمی گذرد که تلاطم های درونی بر جلوه ها و نمودهای بیرونی اثر می گذارند.

توانایی یک زنجیر می تواند متاثر از ضعیف ترین حلقه ی آن باشد.

تیم شما تنها در صورتی به توانایی خود دست می یابد که شما به توانایی شخصی خود دست یابید.

رهبر به هر اندازه هم سابقه رهبری داشته باشد نمی تواند نسبت به رای و نظر همکاران بی توجه بماند.

کار تیمی در یک چشم بر هم زدن نمی تواند توسعه یابد. تیمها آرام آرام و با حرکت کند قدرت می یابند.

وقتی تیم روحیه ی بالایی دارد، به جای تمرکز روی مشکلات، روی توانایی خود متمرکز می شود.

یک تیم تنها هنگامی می تواند به سطح بالا صعود کند که بازیکنان با هم متحد شوند و امیال شخصی شان را رها کنند.

افراد عملاً در یک بازی شرکت می کنند، اما تیمها هستند که مقامهای قهرمانی را به دست می آورند.

برای آنکه شراکت را جایگزین رقابت کنید، باید سوء ظن را کنار بگذارید و در مقام حمایت از یکدیگر برآیید.

رویدادهای خوب برای تیمی پیش می آید که هر بازیکن در جایگاهی قرار بگیرد که بیشترین کارآیی را در آن دارد.

شهامت رهبران بزرگ در تخقق آرمانشان زاییده شوق و علاقه آنهاست نه پست و مقام شان.

برای انجام کاری به حقیقت درست، از آرزوی خویش دست بکشید و خود را آماده کنید تا عضو یک تیم شوید.

حقیقت این است که تیم شما باید به اندازه ی رویای شما بزرگ باشد. در غیر این صورت نمی توانید به رویای خود جامه ی عمل بپوشانید.

در حقیقت، یکی از تفاوتهایی که بین پیروان و رهبران وجود دارد، عملکرد است.

اگر تیمی با عظمت و با یک رویای کوچک داشته باشید بسیار بهتر از رویایی عظیم با یک تیم کوچک است.

اگر رویایی دارید، به یک تیم نیازمندید تا آن را تحقق بخشید.

بی خیالی در صدر چیزهایی است که رهبران باید از آن بترسند.

بینش بدون راهبرد کمی بیش از خواب و خیال است.

رویای بزرگ با یک تیم بد چیزی فراتر از یک کابوس نیست.

افراد تا از گذشته آگاهی نداشته باشند، به آینده دسترسی نخواهند داشت.

برای برآوردن میزان هوشمندی یک حاکم، نخستین روش این است که ببینید چه افرادی را به دور خود گرد آورده است.

رهبران برخوردار از بینش و بصیرت می دانند که کدام نیمه را باور کنند.

مشکل را زمانی می توان برطرف کرد که آن را به درستی شناخته باشیم.

نظم و ترتیب یعنی انجام دادن کارهایی که به آن علاقه ندارید تا سرانجام بتوانید کارهایی را که به راستی دوست دارید، انجام دهید.

هدفمند بودن یعنی اینکه در هر لحظه و در هر روز، کار درستی انجام دهیم.

هنگامی که تیم را به راستی به حرکت درآورید، آنگاه می توانید آن را هدایت کنید.

آماده شدن مستلزم آینده نگری است.

هر کسی که عقایدش را بیش از سایر افراد گروهش دوست بدارد، کارش را از پیش می برد، اما به تیمش لطمه می زند.

اشخاص معمولاً به کسی که به آنها توجه کرده است، علاقه نشان می دهند.

اگر گاه واکنش های احساسی تند نشان می دهید، اولین کاری که باید بکنید این است که حرفهایی را که نباید بزنید، نزنید.

رئیس، کارکنان را وادار به کار می کند، رهبر آنها را راهنمایی می کند.

افرادی که به سبب نگرش خود از زاویه ای کاملاً سازنده با زندگانی برخورد می کنند، گاه درک نمی شوند. برخی این افراد را "انسانهای بدون مرز" لقب می دهند.

برای دستیابی به سبک زندگی منضبط، نخستین گام این است که عادت بهانه تراشی خود را ترک کنید.

ما با آنچه به دست می آوریم زندگانی می کنیم، اما با آنچه می دهیم زندگانی می بخشیم.

یک علامت تجاری یک هویت زنده است و به طور فزاینده ای در طول زمان، تضعیف یا تقویت می شود که نتیجه ی هزار حرکت جزیی است.


کیم وو چونگ

جوانی، دورانی از زندگیست که باید خود را وقف گسترش زیبایی درون کنید؛ ارزش و آراستگی راستین نمیتواند از ظاهر شما سرچشمه بگیرد.

آراستگی ظاهری، سبُک سریست، ولی آراستگی راستین که از باطن شما سرچشمه میگیرد، بلندپایه و ارزشمند است و آراستگی این چنینی، پایدار و جاودانه است.

به راستی، مردم به آنانی که با ظاهری آراسته، ولی بدون توانایی، زندگی میکنند، باور ندارند.

خلاقیت [=آفرینندگی]، با کار سخت افزایش مییابد.

نوآوری در زندگی، یک ضرورت [=بایستگی] است.

افراد آفریننده، تاریخساز هستند و حرکت رو به جلوی [=پیش] تاریخ را تداوم میبخشند.

نوآوری، به خودی خود مشکل نیست. اینکه آیا میخواهید نوآوری کنید یا نه، این مهم است.

جامعهای که شایستگی تولید و نوآوری را بستاید، شکست نمیخورد.

مردمی که رؤیا دارند، تهیدستی را نمیشناسند؛ چرا که دارایی هر کس به اندازهی رؤیاهاییست که در سر دارد.

زمانی که دیگران، شمارش غیرممکنها را آغاز میکنند، من شمارش امکانات را آغاز میکنم.

نیروهای بالقوهی بیشتر مردم، فراتر از میزانیست که از آن آگاهی دارند یا آمادهاند آن را بکار گیرند.

مسئولیت دانایان این است که فرصت آموختن به دیگران بدهند و این دست و دلبازی نباید فقط محدود به یاد گرفتن باشد. ما باید هرچه را که داریم، با همنوع خود قسمت کنیم.

کسی که در دنیا همه چیز دارد، ولی نمیداند چگونه باید به دیگران بخشش کند، توانگر نیست.

هرگاه افراد در جایی هستند که باید باشند، آنگاه جامعه به خوبی عمل میکند، همه چیز آرام و هر چیزی روی روال خودش به پیش میرود.

این در زندگی، یک اصل است: کمک به دیگران، کمک به خود است.

تجربه، دقیقترین و کارآمدترین راهِ آموختن دربارهی جامعه است.

اقوام و خویشاوندان ممکن است در زمانهای نیاز، همگی به شما پشت کنند، ولی یک دوست صمیمی و نزدیک هرگز این کار را نخواهد کرد.

مردمی که منفیباف و ترسو هستند و به آسانی، همه چیز را رها میکنند، هرگز کار مهمی انجام نخواهند داد.

شما نمیتوانید به تنهایی و برای خودتان زندگی کنید؛ باید همکاری نموده و به دیگران خدمت کنید.

کسی که ثروت بسیاری روی هم انباشته و نمیداند که چگونه از آنها به سود مردم بهره بگیرد، توانگر نیست، بلکه تهیدست است.

کسی که دارایی ناچیزی دارد و میداند که چگونه از آن به سود دیگران بهره بگیرد، توانگر راستین است.

زندگی پرکارتر، بسیاری از مردم را خوشبختتر میکند.

مسئولیت شخص نسبت به جامعه، به نسبت افزایش دارایی او بیشتر میشود. هر آنچه که ما داریم، جامعه به ما داده است.

شما بدون تسلط بر خود نمی توانید فاتح دیگران باشید.

هر کاری را با اراده انجام دهید.

نیروهای بالقوهی خود را تا جایی که میتوانید، گسترش دهید؛ چون اگر اراده کنید، شما هم میتوانید نبوغ [هوش سرشار] خفتهی خود را بیدار سازید.

ناامیدی و شکست حتی در نوآورانهترین کارها به وجود میآید، ولی مهم این است که اراده کنید و پایان کار خود را در نظر بیاورید، مهم نیست آن کار چه باشد.

یک رقیب [همچشم] راستین، حتی میتواند بهتر از یک دوست و یا آموزگار باشد.

تجربه، آموزگار بزرگیست. تجربه، حقایق زندگی را به شما میآموزد و شما را پخته میکند.

نود و نه درصد نبوغ [هوش سرشار]، بستگی به تلاش دارد و برای نابغه شدن در رشتهی خودتان، باید خود را غرق در کار کنید.

اگر ما تنها از بیست درصد تواناییهای بالقوهی خود بهره بگیریم، همه نابغه خواهیم شد و اگر از سی درصد آن بهره بگیریم، میتوانیم همه قهرمانان بزرگی شویم.

یکی از سببهای کلیدی در روابط شخصی خوب، باور دوسویه است که در درازمدت به وجود میآید و فقط با شکیبایی زیاد به دست میآید.

زندگی، درهای خود را به روی کسانی میگشاید که خود را باور دارند؛ آنانی که ایمان دارند؛ آنهایی که زندگی را با انرژی و قدرت به مبارزه میطلبند.

اگر خود را باور داشته باشید، هر کاری، شدنیست.

اگر به راستی میخواهید کسی سخن شما را باور کند و به شما ایمان بیاورد، باید صادقانه [از روی راستی] و به گونهای خشنود کننده رفتار کنید.

اگر افراد به شما ایمان داشته باشند، شما هم تلاش میکنید آنها هرگز سرشکسته نشوند.

فرصتها زاییدهی سختیها هستند.

جرقه برای ایدههای خلاق [آفریننده]، زمانی ایجاد میشود که شما به سختی سرگرم کار و اندیشه هستید.

فداکاری، تنها زمانی ممکن است که همهی افکار "من" را از خود دور کنید.

فایدهی شکم پُر با فکر خالی یا کجاندیش چیست؟

خودخواهی فکری و مادی، هر دو به یک اندازه زشت و ناپسند هستند.

هیچ چیز نمیتواند زمان و انرژی بیشتری را از کسی بگیرد که شایستگی آن را دارد تا یک موسیقیدان بزرگ شود، ولی آن شایستگیها را نادیده گرفته و در گوشهای مینشیند و نق نق میکند که چرا نمیتواند یک نقاش بزرگ شود.

هر کسی، شایستگیهای بیپایانی دارد.

هر کسی و هر چیزی در زندگی، جای خود را دارد.

هر کسی شایستگیهای بیپایانی دارد، ولی به جز در شرایط استثنایی، هیچگاه این شایستگیها برانگیخته نمیشوند.

هر کس که خود را وقف کارش کرده، هرگز شکست نخورده است.

هر کس حد و مرز ویژهی خود را دارد؛ حد و مرزی که میتواند از عهدهی آن برآید.

هر کس به گونهای، در یک زمانی به کمک نیاز دارد و هیچکس آنقدر بیارزش نیست که نتواند به دیگری کمک کند.

هر کاری را باید کسی انجام دهد که شایستگی آن را دارد.

کسی که سخت کار میکند، به هیچ ورزش دیگری نیاز ندارد.

رؤیاها، در بیشتر موارد، انسانساز هستند. آنها منش، کار و حتی سرنوشت انسان را مهار میکنند.

انسانی که رؤیاهایش از رفاه شخصی کنونیاش فراتر نرود، به اندازهی یک انسانِ بدون رؤیا، بدبخت و ناکام است.

اگر تنها یک درصد شانس کامیابی در یک پروژه وجود داشته باشد، یک دارندهی کسب و کار راستین، آن یک درصد را به چشم جرقهای مینگرد تا آتشی با آن روشن کند.

کسانی که سر راه زندگی شما قرار می گیرند، می توانند نقش مهمی در سرنوشت و آینده شما داشته باشند.

مسئولیت دانایان این است که فرصت آموختن به دیگران بدهند و این دست و دلبازی نباید فقط محدود به یاد گرفتن باشد. ما باید هرچه را که داریم، با همنوع خود قسمت [=بخش] کنیم.

همهی ما توان آن را داریم که سرنوشت خود را دگرگون سازیم.

امکانات در هر حیطهی کاری، پنهان هستند و این شما هستید که باید آنها را کشف کنید.

فریاد کشیدن بر سر شاگردانی که خوب درس نمیخوانند و سبب دردسر هم هستند و نیز سرزنش آنها، کاری از پیش نمیبرد. باید به آنها دلبستگی نشان داد و شایستگیهای بیهمتایشان را کشف کرد.

برای گریز از پشیمانی، فقط یک راه وجود دارد و آن، نهایت تلاش در هر کاریست که انجام میدهید.

اگر شما تنها چشم به سود و زیان خود داشته باشید و از کمک به نیازمندان، دوری کنید، ممکن است در کوتاه مدت، کامیاب باشید، ولی در درازمدت، زیان خواهید کرد.

آنهایی که از شکست و ربرو شدن با تنشها میهراسند، هرگز مزهی کامیابی را نخواهند چشید.

کامیابی از آنِ کسانیست که از مبارزه با خارها نمیهراسند.

مهم نیست که چکار میکنم، ولی دوست دارم آن را درست و کامل انجام دهم؛ این برای کامیابی، بسیار ضروری [=بایسته] است.

مهمترین چیزی که در بازی زندگی هست، این است که رقیبی [=همچشم] دادگر و خویشتندار باشیم؛ این حتی از برنده شدن هم مهمتر است.

هرگز نباید زمانی فرا رسد که بیندیشید و بگویید: "سرانجام کامیاب شدم."

تاریخ با فداکاری رشد میکند؛ یک نسل باید برای رفاه نسل پس از خود، فداکاری کند.

اگر هر چیزی را یک بار تجربه کنید، بهتر از آن است که هرگز آن را تجربه نکنید؛ چون هر چیزی را باید تجربه کنید تا آن را بشناسید.

شما باید ویژگی پنهان هر شرایط و تجربهای را لمس کنید تا آگاهیهای درست را کسب کرده و بتوانید تصمیمهای درست را بگیرید.

از اینکه در زمانهای ضرورت [=بایستگی]، مبلغ هنگفتی پول خرج کنید، هراس نداشته باشید.

ترس بیش از حد از خارهای گل رز به همان اندازه نابخردانه است که از بوی خوش آن مست شوید.

زندگی از تصمیمگیریها تشکیل شده و یک تصمیم نادرست میتواند همهی زندگی را نابود کند.

رؤیاها، نیروی مورد نیاز برای دگرگون کردن جهان هستند.

مفهوم زندگی در از خودگذشتگی یافت میشود، نه در خودخواهی و خودپسندی.

کار به ستوه آورنده و خسته کننده، برای تندرستی، زیانآور است. ولی کاری که از آن لذت میبرید، انرِژی بیشتری به شما میدهد.

خوشبختی، ربطی به دارایی، توانایی و آوازه ندارد.

آرامش، هماهنگی و نظم، زمانی وجود دارند که هر چیزی در جای خود باشد.

از هر آنچه که جوانی به همراه خود میآورد، رؤیاها، مهمترین هستند.

جوانی، دورهای از زندگیست که حتی اگر هیچ چیز در زندگی نداشته باشید، اگر رؤیا داشته باشید، هیچ چیز نمیتواند حسادت [=بدخواهی] شما را برانگیزاند.

زندگی خانوادگی خوشبخت، کلید همهی دستاوردهای پیروزمندانه است.

اگر کسی در روند کسب و تجارت، دچار ناامیدی و بدبینی شود، آنجا نقطهی پایان پیشرفت اوست.

اگر روابط شخصی خوبی داشته باشید، میتوانید در زندگی کامیاب شوید. روابط خوب با اشخاص برجسته، موهبتیست که بسیار باارزشتر از داراییست، چون روابط خوب را نمیتوان با پول خرید.

به میزان ثروت و دارایی خود بالیدن، نابخردانه است، چون معنی [=چَم] این کار این است که شما چیز دیگری برای بالیدن ندارید.

پول را خردمندانه و درست خرج کردن، مهمتر از درآوردن آن است.

دوستان گوناگون از طبقات گوناگون داشتن، دارایی بزرگیست.

کسب و کار، فراتر از پول درآوردن است. گاهی، کمتر ضرر دادن نیز مهم است.

کسی که فقط برای دارایی خود، زندگی میکند، هرگز نمیتواند لذت راستین زندگی را درک کند، چون طبیعتِ آزمندی مادی، حد و مرز نمیشناسد.

همواره باید با ذهنیت یک مالک، کار و زندگی کنید.

نشانهی نادانی، آن است که بدون اینکه تلاشی کرده باشیم، امری را غیر ممکن بدانیم.

هرچه که میخواهید انجام دهید، مجسم کنید که انجام دادهاید و سپس از خرد خود بهره بگیرید؛ خواهید دید که میتوانید آن کار را انجام دهید.

تنها کسانی که پیوسته خود را رشد میدهند و با اشتیاق [=آرزومندی]، کسب دانش میکنند، پیشرفت خواهند کرد.

اگر به راستی میخواهید کسی سخن شما را باور کند و به شما ایمان بیاورد، باید صادقانه [=از روی راستی] و به گونهای خشنود کننده رفتار کنید.

اگر کسی به راستی از شایستگی خود، بهره گرفته و سخت کار کند، همه چیز امکانپذیر است.

به راستی، بیشتر نوآوریهای باارزش بر پایهی دیدگاههای کاملاً ساده بنیان گذاشتهاند که اغلب، نتایج بزرگی به بار میآورند.

توانگران راستین آنانی هستند که زیاد میبخشند؛ آنانی که هرچه در توان دارند، میبخشند؛ آنانی که میدانند چگونه ببخشند؛ مهم نیست که چه اندازه ناچیز و یا چه اندازه زیاد دارند.

زمانی که میاندیشید چیزی را میدانید، در همان دَم که میاندیشید به راستی مهم هستید، رشد بازمیایستد.

ناجوانمردانه بازی کردن، تجاوز از اصول رقابت [=چشم و همچشمی] درست است. آنها که جوانمردانه بازی میکنند، برندگان نهایی بازی هستند.

هنگامی که به جایی پُر از ریسک و خطر وارد میشوید، به دقت، همهی جوانب کار را در نظر میگیرید؛ پس به راستی، دیگر ریسکی در کار نیست.

یک رقیب [=همچشم] راستین، حتی میتواند بهتر از یک دوست و یا آموزگار باشد.

یکصد نفر از خویشاوندان، هرگز جای یک دوست صمیمی و نزدیک را نمیگیرند.

مغز شما هنگامی رشد میکند که آن را بکار گیرید.

اگر خود را دربند دنیای کوچک خود کنید، مانند قورباغهای میشوید که به دیوارهی چاه آب چسبیده و از بقیهی جهان پیرامون خود بیخبر میمانید.

با یکدیگر زندگی کردن، بسیار فراتر از در کنار یکدیگر زنده بودن است. با هم زندگی کردن به معنی [=به چَم] با هم رشد کردن و با هم پیشرفت کردن است.

پایه و بنیان خوشبختی، یک زندگی خوب خانوادگیست.

تصمیمگیری، نه تنها در کسب و تجارت، بلکه در سراسر زندگی اهمیت دارد.

جهان، بزرگ و چشمبراه شماست و کارهای بسیاری هست که میتوانید انجام دهید. باید جاهایی را پیدا کنید که دست هیچکس به آنها نرسیده و کارهایی را بکنید که هیچکس تاکنون انجام نداده است.

در جهان، باارزشترین چیز، زمان است؛ مانند تیری که از چلهی کمان رها میشود و هرگز برنمیگردد.

زندگی لبریز از ناخرسندی و آزمندی، لذت نمیشناسد.

زندگی، ارزشمندتر از آن است که به بیکاری و تنبلی بگذرد.

شرط زنده بودن، تکاپو و جنبش است و تکاپو، نشان دهندهی زنده بودن شماست.

قورباغهای که در ته چاه زندگی میکند، هیچ درکی از گسترش جهان پیرامون خود ندارد.

ما به گونهای بیپایان، برای هر چیزی در زندگی به یکدیگر وابستهایم.

من احساس آسودگی بیشتری میکنم، اگر دست کم یک پله پایینتر از حد توان خود زندگی کنم.

ندهیم.

هدف رقابت [=چشم و همچشمی] این نیست که رقیب [=همچشم] را سر به نیست و یا او را به کلی از میدان به در کنیم. رقابت باید سببی باشد که زندگی را برای همهی شرکت کنندگان بهتر کند.

هرچه پرنده بیشتر اوج بگیرد، جهان گستردهتری در برابر دیدگان خود خواهد داشت.

یکی از بدترین کارها در زندگی، دور کردن مسئولیت از خود است.


آندره موروا

هیجانات شدید نفسانی و عشق و شهوت و خشم نمی تواند یک بشر را، یک انسان را راهنمایی و رهبری کرده و به هدف و مراد خود برساند.

اگر ما دلدار خود را با ویژگی های خاص خودش برگزیده ایم، باید بگذاریم که او در حرکات و پرورش و نمو آزاد باشد.

آزادی، یک حق غیر قابل تصرف بشری نیست، بلکه یک پیروزی مورد پسند است که باید هر روز این پیروزی و فتح از نو آغاز گردد.

هیچ تجربه و آزمونی را نمی توان دلیل اعتبار گرفت.

بهترین خلق و خوی، بردباری و متانت و به ویژه، خوش منشی و شوخ طبعی است که توانایی و قدرت آن را دارد که برای یک زن و شوهر خوشبختی فوق العاده به بار آورد.

طوفان، درد و تباهی را آشکار ساخته، اما او به هیچ وجه آفریننده ی تباهی و درد نبوده است.

یکی از موارد اساسی آیین دلبری این است که شخصی که می خواهد محبوب باشد باید وقت بیشتری را صرف تربیت و فرهنگ خویش نماید.

هیچ آموزشی بدون کاردانی مناسب نیست.

هدف آموزش و پرورش این نیست که متخصص و اهل فن تحویل بدهد، بلکه هدف آموزش این است که فکر و هوش عالی بسازد.

یک مرد خردمند، پس از آنکه زمانی را صرف کار و تلاش ویژه ای کرد، بقیه ی عمر را جز صرف آسایش خویشتن و فرهنگ و تربیت خاص خود نخواهد ساخت.

اگر با شتاب وارد مرحله ی قضاوت بی دلیل نشویم و شتابزده تصمیم نگیریم، آن وقت توانسته ایم گامی بزرگ به سوی فرزانگی و خرد و احتیاط و پرهیزگاری برداریم.

هر عمل دسته جمعی وقتی درست رهبری نگردد دچار آشفتگی و بی نظمی می شود.

اگر همه ی مردم می دانستند که همه ی مردم از همه ی مردم چه چیزها که نمی گویند، هیچ کس به هیچ کس سخنی نمی گفت.

مردمی که آرام تر و کندتر پیر می شوند آنهایی هستند که با فرهنگ و فرزانگی، دلیل و برهان زندگانی را درک نموده اند.

برای مردمانی که جز به تکمیل احساسات بشری نمی اندیشند، موسیقی پناهگاهی شایسته و ابزار سرگرمی مؤثری است.

هیچ انقلابی نتوانسته است نیکبختی و خوشبختی جاودانه ی اجتماعی را تضمین کند.

نخستین ویژگی مورد نیاز یک مدیر، داشتن اراده است.

یک مرد بزرگ عمل، به یک شاعر بایستی بسیار بیشتر نزدیک باشد تا به یک مؤلف دایره المعارف....

یک زن از نتایج زحمت های خود در تنظیم خانه که دنیای کوچک کاملی است باید به همان میزان مغرور و مفتخر باشد که یک رجل دولتی برجسته ای که توانسته مملکتی را نظم و ترتیب بخشیده و سازمان دهد.

مردی که سزاوار گرفتن نام "مردی" باشد به کار خود بیش از همه ی جهان و حتا بیش از هر زنی که او را دوست می دارد عشق می ورزد.

مرد اگر نمی خواهد در مرحله ی عشق و محبت خسته شود، باید با حسن نیت، اهمیت مقامی را که عشق در زندگانی و حیات یک زن دارد درک کند.

مدیر واقعی و حقیقی به بشریت اعتماد نمی کند، اما به چند تن از مردان به تمامی اعتماد می کند.

فن و هنر پیری آن است که انسان سالخورده خود را به منزله ی تکیه گاه زندگانی و به منزله ی مرد مورد اعتماد نسل های آینده قرار دهد، نه اینکه خود را در برابر جوانان به منزله ی یک دشمن و رقیب نمایان سازد.

زن خوب، وزیر دارایی خوبی برای خانه است و در اثر لطف و مهربانی و بینایی و بینش او است که بودجه ی خانه همیشه در تعادل است.

امید و رویای یک مرد عمل این است که در زمانهای بی نهایت دشوار و در موارد پیچیده و سخت، نسبت به ادراک حیوانی و هوش فطری خویش اطمینان خاطر کامل به دست آورد.

اگر زن درصدد تلاش و کوشش مجدد برای دور کردن مرد از شغل اش برآید، جز اینکه کینه و بغض مرد را به خود متوجه سازد نتیجه ی دیگری نمی گیرد.

استعداد و ذوق همیشه برای زن و شوهر، تازگی و تجدد و تنوع پایدار و همیشگی ایجاد می کند.

کسی که دیگری را دوست دارد و به راستی به او عشق می ورزد، هر روز تلاش می کند یک کشیش دهکده ای باشد که دوست دارد همه شب خیابان های تنگ و پرپیچ و خم خود را طی کند و در محیط اندیشه و هوش و استعداد محبوب خود گردش نماید.

صرف داشتن موهبت و استعداد کافی نیست، زیرا اگر آن را به حال خود رها کنند عقیم می ماند.

تا زمانی که انسان گمان می کند وجودش می تواند برای جلوگیری از خطا و اشتباه مفید باشد باید در پست خود باقی بماند.

یک مدیر حقیقی هیچگاه گمان و باور ندارد که یک هدف که برآورده شد، دیگر همه ی کارها جاودانه و منظم و روبه راه شده است.

در ادبیات نیز مانند عشق نمی توان به گزینش دیگری اعتماد کرد. باید که مؤمن و معتقد و وفادار باشیم نسبت به آنچه که طبع و اندیشه ی ما می پسندد.

باید در هر کاری به امکان و عملی بودن آن کار ایمان داشت.

هیچ پیروزی ای آینده ی ما را در نظر ما مشخص نمی سازد و نمی تواند باعث اعتماد ما به آینده ی دور و درازی باشد.

در دنیا عده ی اندک شماری یافت می شوند که می توان به آنها اعتماد کرد؛ باید گشت و اینها را یافت.

تا زمانی که کارت به انجام نرسیده، نباید از راهی که برگزیده ای، از انحراف و تغییر جهت روی برتابی.

پیرمردان بسیارند و برای برگزیدن و بهره گیری از آنها نباید دنبال شناسنامه و تاریخ ولادت آنها رفت و کهن ترین آنها را برگزید، بلکه باید به دنبال بهترین آنها رفت.

یک پیرمرد بدون اندوه و با نشاط هرگز بدون دوست و رفیق نخواهد ماند.

درد حقیقی پیری در ضعف جسمانی نیست، بلکه در سهل انگاری و بی باکی روحی است.

چیزی که بدون زحمت و رنج آموخته شود روزی فراموش می شود.

به راستی تسلی بزرگی است که کسی بتواند در زمان های درد و تنهایی و فراق، دست کم یک خاطره ی کامل درخشنده را به یاد آورد.

هر بشری می تواند در ژرفای اندیشه ی خود پناهگاهی بسازد و در آن جای امن، هر گلوله ی سنگین و گران و هر سخن نابجا و نیشدار و مسمومی را ناچیز شمرد.

خوب اندیشیدن آن است که ما از مدل و نمونه ی کوچک داخلی دنیای وجود خودمان بر اساس دنیای بزرگ و حقیقی، تصویر درست و روشنی که سزاوار وجود خود ما است بسازیم.

به هر اندیشه و هوش و ادراکی، غذای ویژه ی خودش را باید تجویز کرد که مطابق با اشتهای آن اندیشه باشد.

برای مرد عمل، اندیشه با عمل درهم است، همان گونه که برای یک شاعر، اندیشه با تصویر و نشانه های درهم و مربوط می باشد.

برای کار کردن کافی نیست که انسان پشت یک میز بنشیند، بلکه باید خود را در هنگام کار از همه ی اندیشه های گوناگون پاس داشته و در امان نگاه دارد.

کسی که بخواهد همه کاره باشد هیچ کاره است.

کسی که با نیروی تمام دوست دارد و با قدرت کامل عشق می ورزد، می فهمد که اگر لازم باشد باید خود را تازگی مجدد بخشد و دم به دم خویش را نو و نوتر نماید.

شعر، گونه ای از حالت تاثر و هیجان است که در آن حالت، آرامش و سکون به انسان دست می دهد.

رمز پاس داشتن چابکی و نرمی و ظرافت آن است که انسان هیچ گاه ورزش را ترک نکند.

راز اینکه انسان را دوست بدارند، این است که او دوست بدارد.

در عمل، کسی که خود را می گذارد تا بخورند اش، خورده می شود و می میرد، بدون اینکه اثری از خود بر جای گذارد.

خونسردی، بزرگترین صفت برای کسی است که امر فرماندهی را بر عهده گرفته است.

پیروزمندان! فراموش نکنید که پیروزی های بشری همیشه نسبی و موقتی است.

بهتر است انسان میزان و مقدار کمی از امور را کامل فرا گیرد تا اینکه به طور متوسط مقدار زیادی از مواد را بیاموزد.

به راستی عبث و بیهوده است که انسان از طبیعت چیزی را بخواهد که به او داده نشده است.

بشر خیلی زود به خوشبختی عادت می کند و خیلی زود هم فراموش می کند که خوشبخت است.

بشر به امید زنده است و امید همان آرزو است.

با تمام وجود نسبت به کسی که سزاوار و شایسته ی عشق شما به نظر می رسد سوگند وفاداری یاد کنید.

انسان همیشه در پی چیزی است که از او دوری می جوید و رد می کند چیزی را که به او تسلیم می گردد.

رازداری نقشی است که حاضر جوابی و دانایی ویژه ی خود را لازم دارد، اما از همه جهت، مسرت انگیز و شعف [=شادمانی] آمیز است.

کار، از بین برنده ی کسالت و عیب و نیاز است.

اگر یک معاون و یا قائم مقام به گونه ای قلبی نپذیرد که مدیر مافوق او، دانستههای تجربههایش بالاتر از او است، هرگز نمی تواند خدمتگزاری درست باشد.

دانشمند کسی است که از بررسی ها و تجربه های خود، حدس ها و قیاس هایی [=سنجش] بدست آورد که دارای روابط همیشگی و ثابت از نظر فنون (حوادث حسی) باشند.

دگرگونی های پرشتاب و نوآوریهای شگفت انگیز دلیل پیروزی جوانی است و استقامت و پایداری، ثبات و استحکام سنن و عادت ها، دلیل بر حیثیت و شرف پیری است.

قدرت و توان بیش از آنکه مربوط به سن و سال باشد، به تندرستی و سلامت وابسته است.

بدون وجود وجود فرمانده ی شایسته و سزاوار، عیچ عمل نظامی، هیچ حیات ملی و هیچ زندگانی اجتماعی وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد.

سرور و مسرت بسیار زیاد به دست آمده از کار خوب به حدی است که می تواند جانشین تمام مسرت ها و خوشی های جهان گردد.

عشق پیرانه سر نیز می تواند آن قدر مؤثر و گیرا و همان اندازه صادقانه و صمیمانه باشد که مهرورزی ایام جوانی، صادقانه و صمیمانه و مؤثر و گیرنده است.

کسی که در دسترس و معرض دید و همنشینی قرار ندارد آسان می تواند مورد تحسین و ستایش قرار گیرد.

هیچ رهبری نمی تواند قدرت خود را پاس دارد، مگر اینکه هر روز خود را سزاوار آن قدرت نشان دهد.

جنگ و نبرد زندگانی باعث پایداری و قوت شما خواهد شد.

فن پیر شدن عبارت است از جنگ و نبرد در برابر بدی ها و معایب پیری، که در پایان زندگانی ما، یعنی دوره ی نیکبختی و خوشبختی ما پا به عرصه ی ظهور می گذارد.

یک روح آرامش جو که آرامش و مسالمت [=سازواری] را در سراسر وجود خود احساس می کند، چه ترسی ممکن است به خود راه دهد؟

در بسیاری از زمانها، پیرمردان بهتر از جوانان، راه و رسم فرمان دادن و اداره کردن را می دانند.

عیب و علت واقعی و اصلی پیری در ضعف جسمانی نیست، بلکه در بی علاقگی روحی است.

گرگ پیر تا زمانی که قدرت آن را دارد که طعمه ای به چنگ آورد و آن را از هم بدرد مورد احترام [=بزرگ داشتن] است.

مسرت ها و خوشی های زندگانی در سنین پیری بسیار لذت بخش تر و گواراتر از دوران جوانی است.

هر عملی که برای جوان گردانیدن و بازدارندگی از آشکار شدن پیری باشد یک عمل و رفتار ناشی از تمدن و مدنیت است.

حسود را آزار مده که خود در آتشی بی پایان می سوزد. هر چیزی که مطابق میل و آرزوی ماست، حقیقت محض به نظرمان می رسد و تمام آن چیزها که بر خلاف میل مان است، خشمناکمان می کند.

بهترین کتابها و رمان های عاشقانه آنهایی هستند که به آنها که سزاوار حقیقی محبت و عشق اند، راه و رسم زندگانی را بیاموزند.

در حقیقت، هیچ چیزی برای فرمانبران و زیردستان آنقدر باعث دلسردی و دلسوختگی از کار نمی شود که داشتن یک مدیر سست عنصر و دو دل و دورو.

هر چیزی که مطابق میل و آرزوی باطنی ما است، به نظر، حقیقت محض و هر آنچه بر خلاف میل ما باشد باعث خشم مان می شود.

هیچ کاری ممکن نیست برای مملکت انجام گیرد، مگر اینکه هوی و هوس و خواهش های نفسانی و هیجان های روحی مانند عشق و خشم و جز آن در امور مملکتی راه نداشته باشد.

وقتی که غذایی به عشق و محبت نرسد و بی قوت بماند، یا به خواب می رود و یا فنا می شود و یا به علت نقص کمک از مبدأ کمال و فراوانی دچار کاستی می شود.

ثروتها و نام آوریهایی که زاده ی یک لحظه از عمر اند در یک لحظه از زمان فنا می شوند.

اشخاص عاقل می کوشند تا خود را همرنگ محیط سازند و اشخاص دیوانه سعی می کنند محیط را به رنگ خود درآورند. به همین جهت تحولات و پیشرفتهای جامعه به دست اشخاص دیوانه بوده است.

افراد دانا کوشش دارند خود را همرنگ محیط سازند، اما اشخاص دیوانه سعی می کنند محیط را به رنگ خود در آورند. به همین دلیل، تحولات و پیشرفت های اجتماع به دست دیوانگان بوده است.

آگاه باشید! دوست داشتن و عشق ورزیدن را باید احساس کرد.

دانسته ها و آگاهی های ما جز در موارد لازم و مناسب از آنِ ما نیستند.

یک عشق بزرگ، به موجودات بسیار ساده قدرت و قابلیت تیزهوشی، از خودگذشتگی و اعتماد و اطمینان خاص می بخشد.

برای اینکه دوست پیدا کنی، باید خود را سزاوار و آماده دوستی کنی.

بزرگترین رمز خسته نشدن، طبیعی بودن است.

در رازداری، مسرت و سرور ویژه ی خودش نهفته است.


گوته

مردمان جهان از خُرد تا بزرگ، تارهای سست از آرزوهای گران بر گرد خویش می تنند و خود، عنکبوت وار میان آنها جای می گیرند. ناگهان ضربت جارویی این تارهای سست را از هم می گسلد. آنگاه همه فریاد بر می آورند که کاخی آراسته به دست ستم ویران شده است.

نهال های درختان بارور را کنار هم با نظم کامل در خاک بنشانید، زیرا تنها آن کشتزاری از رحمت یزدانی بهره خواهد برد که منظم و آراسته باشد.

اگر حسد در پی آن است که خویشتن را به چنگ و دندان بدرد؛ او را در نیت خیر خود آزاد بگذار.

به زودی روزگار انتقاد و عیب جویی به پایان می رسد و به وسیله پیشرفت تمدن، آزادی اندیشه به تمام معنی در جهان حکمفرما می شود و همه کس می تواند به دلخواه خود راجع به فلسفه وجود بیاندیشد.

تنها کسانی سزاوار و شایسته ی درک آزادی و زندگانی هستند که بدانند چگونه هر روز بر مشکلات زندگانی و آزادی غلبه کرده و آزادی و زندگانی نوینی را به چنگ آورند.

کسی سزاوار آزادی است که بتواند بر هوس های خود چیره شود.

برای اینکه نویسنده ای باشید که ساده و روان بنویسد، سزاوار است که آزاد اندیش باشید.

دشواری های دنیوی نمی توانند حس زیبایی را که خداوند در روح انسان آفریده است از میان بردارند.

در مورد همه ی نو آوری ها و خلاقیت ها یک حقیقت ابتدایی وجود دارد: از لحظه ای که شخص به طور قطع مصمم به کاری می شود، همه ی امدادهای غیبی به کمک او می آیند.

هر کس با استعدادهایی آفریده شده که باید آنها را به کار بندد. به کار بستن آنها، بزرگترین سعادت در زندگی هر فرد است.

عشق و اشتیاق، بال های پرنده ی بلندپرواز خلاقیت است.

نخستین وظیفه هر فرد آن است که استعدادهای خود را پرورش دهد و از توانایی های خویش استفاده کند.

اگر از نعمت هایی که خداوند هر روز به ما می دهد با آغوش باز لذت بریم، هنگامی که بدی فرا می رسد، نیروی کافی برای تاب آوردنش داریم.

ما باید با فرزندانمان چنان رفتار کنیم که خداوند با ما رفتار می کند.

خداوند بر خلاف ما، بدان را به حال خویش می گذارد و کاری به زشت و زیبای آنان ندارد.

اگر مردم زبان «مقاصد» یکدیگر را می فهمیدند، اختلاف از میان برداشته می شد.

خوشبخت ترین مردم کسی است که برای برتری های دیگران ارزش قائل است و از شادی دیگران آن قدر شاد می شود که گویی این شادی مربوط به خود اوست.

رنج و شادی؛ این سخن مرا جز با عاقلان مگویید، زیرا مردم عوام جز نیشخند کاری نمی توانند کرد.

هر که خود و دیگران را بشناسد ناچار بدین نکته پی بَرَد که از این پس، شرق و غرب جدا نمی توانند زیست.

دانایان، هماره آماج تیر خشم و کین جاهلانند، اما همین که یکی از آنان بمیرد، مردمان به آه و ناله پردازند و به نامش پول گرد آرند تا بنایی به یادبودش بسازند و نامش را جاودانی کنند.

خوشبخت کسی است که راه قدردانی از خدمت دیگران را می داند و شادی دیگران را به قدر شادی خود حس می کند.

از محالات است که کسی را برای آنچه که هست، دوست بدارند. بیشتر آدم ها چیزی را در دیگران دوست دارند که خود به آنها امانت می دهند: خودشان را، تفسیر و برداشت خودشان را از او....

مردم پست و دون به سراب مانند که چون کمی به آنان نزدیک شوی، به زودی پستی و ناچیزی خود را بر تو آشکار سازند.

دست طبیعت در هر دل پاک این احساس شریف را گذاشته است که به تنهایی نمی تواند خوشبخت شود و باید سعادت خود را در خوشبختی دیگران بجوید.

مهربانی رشته زرینی است که افراد اجتماع با آن به هم پیوند می خورند.

اشخاص بزرگ و با همت به کوه مانند که هر چه به ایشان نزدیک شوی، بزرگی و شکوه آنان بیشتر برای تو روشن می گردد و مردم پست و کم تلاش سراب را مانند که چون کمی به آنان نزدیک شوی، به زودی پستی و ناچیزی خود را بر تو آشکار سازند.

خوشبخت ترین افراد کسی است که دانش و حکمت دیگران را قدر بداند و از خوشبختی دیگران احساس خوشحالی کند.

طبیعت همانند بیماری جسمانی در برابر ضعف اخلاقی واکنش نشان می دهد. زمانی که بر دامنه ی خطر افزوده می شود به همان نسبت بر میزان شهامت فرد نیز افزوده می گردد.

اخلاق را طوفان های روزگار تقویت می کند.

گرفتن تصمیم، اراده می خواهد و اجرای تصمیم، قدرت؛ اراده و قدرت دو بال نیکبختی هستند و بدون بال نباید پرید.

کسی که دارای عزمی راسخ است، جهان را مطابق میل خویش عوض می کند.

کاری نیست که نتوان با اراده از پیش برد. همه ی دشواری هایی که برای من پیدا شده به یاری اراده و اقدام، از بین برده ام.

شرط پیروزی، داشتن یک اراده قوی است و شرایط دیگر اهمیت چندانی ندارد.

حتی هنگام مرگ نیز وابستگی به قوت اراده و نیروی خواستن در ما وجود دارد.

به میزان افراد بشر، نیکبختی وجود دارد، اما به دست آوردن همه ی آنها فقط یک کلید دارد؛ اراده.

با یک اراده ی نیرومند، شرایط دیگر چندان اهمیت ندارد.

با داشتن اراده قوی، مالک همه چیز هستید.

مردان مقاوم و باتجربه همیشه فرصت دارند کارها را از اول شروع کنند.

مردان کامیاب غالبا از شکست، میوه پیروزی چیده اند.

مرد عمل وجدان ندارد؛ تنها مرد اندیشه است که با وجدان است.

شوهر، مغز خانه است و زن، قلب آن.

زیاده روی در گفتار برای زنان خیلی طبیعی تر از راستگویی است.

زن، شریک زندگانی و یار ساعات درماندگی است.

تا مرد خاموش است بر او خطری نیست، زیرا سرنوشت او به زبانش بسته است.

اگر نمی توانید قهرمان باشید، دست کم مرد باشید.

اگر به گدایی بخشش کنی، او را مثل خودت دوست خواهی داشت. پس تا توانی ببخش و بیهوده برای آیندگان دینار و درم میندوز؛ زیرا اگر امروز شادمان باشی، به از آن است که فردا بگویند: "فلان مردی توانگر بود."

چون بیشتر نوابغ و دیوانگان رفتار مشابه دارند، نبوغ و جنون در یک ردیف قرار می گیرند.

استعداد در فضای آرام رشد می کند و شخصیت در جریان کامل زندگی.

از همه چیز مهم تر در زندگی آن است که انسان هدفی داشته و برای رسیدن به هدف خود دارای استعداد کافی باشد.

هیچ تاریخی به دور از حب و بغض و اشتباه نیست.

مادام که خود را باور دارید، می دانید چگونه زندگی کنید.

اگر خواهی از راهزنان نیمه ی راه آسوده باشی، زر و ایمان و مقصدت را از کسان پنهان دار.

پنج چیز است که پنج چیز از آن نزاید: دلی که خانه ی غرور است کانون محبت نشود. یاران دوران فرومایگی، نکوخویی ندانند و تنگ نظران ره به بزرگی نبرند. حسودان بر جمال و کمال جز به چشم کین ننگرند و دروغگویان از کسی وفا و اعتماد نبینند.

به خویشتن اعتماد کن، آنگاه راه زندگی را خواهی یافت.

هر قدر علل و موجبات اندوه آدمی کمتر باشد، نیک بخت تر است و هر چه میزان خواسته ها و تمایلات کمتر باشد، زندگی او آرام تر و به نیکبختی نزدیکتر خواهد بود.

مگر نه این است که هرگاه دلی پر از مهر و صفا رنج می برد تا شما را شادمان کند و چون شمع می سوزد تا راه شما را روشن نماید، فریاد می زنید: "برای این دیوانه زنجیر بیاورید."

کسی که می خواهد خود را از مصیبت ها برهاند، باید در جستجوی لذات خیالی نباشد. چه اگر باشد، همچون نابینایی است که راه را از چاه تشخیص نمی دهد.

غم جهان مخور که غم خوردن، سرنوشتت را دگرگون نخواهد کرد، اما تعادل زندگانیت را به هم خواهد زد.

دنیا زادگاه رنج است؛ اگر در آن بمانی، چون خواب و خیالی می گریزد و اگر سفر کنی غم با تو همراه می آید.

تا جهان بوده، بیگناهان قربانی رنج و غم بوده اند.

اگر وجود خار در گل مایه اندوه ماست، وجود گل در کنار خار باید مایه شادی ما باشد.

از این مصیبتی گران تر نیست که ابلهان، دانایان را به فروتنی بخوانند.

همه جا ابلهان را دیدم که بیش از هوشمندان تفاخر می کردند و کوته فکران را یافتم که پیوسته کوشای حکمفرمایی بر دانایان بودند.

فکر کردن بسیار آسان است و عمل کردن، بی نهایت دشوار. هیچ چیز در زندگی مشکل تر از این نیست که انسان، افکار خود را به عرصه عمل گذارد.

شما می توانید همه ی آدم های دنیا را با تمام اندیشه های گوناگون بیازمایید، اما خواهید دید که دوستی آدم های خداشناس پایدارتر است.

تا زمانی که توان اندیشیدن و امکان دوست داشتن داری، به راستی چیزی از دست نداده ای.

اندیشیدن آسان است و عمل کردن، سخت و دشوار. عمل کردن به دنبال اندیشه و نقشه و از روی تعمق و اندیشه پیدا کردن اش در جهان بسیار دشوار است.

هیچ کس نمی تواند ما را بهتر از خودمان فریب دهد.

هیچ کس تا زمانی که نیروهایش را نیازموده، نمی داند که دامنه ی آنها تا چه اندازه گسترده است.

هیچ چیز به اندازه ی زمانی که آدمی مطلبی خنده دار می گوید، شخصیتش را نشان نمی دهد.

هنوز روز است؛ بکوش تا کاری کنی، زیرا وقتی که شب خاموش فرا رسد هیچ کس کاری نمی تواند کرد.

هر کسی نمی تواند انسان باشد.

هر کسی چیزی را می بیند که آن را در قلب خود حمل می کند.

هر کس به جهان آمد خانه ای نو ساخت و چون مُرد خانه به دیگری گذاشت. دومی، بنا را به سلیقه ی خود تغییر داد، اما هیچ کس در پی اتمام آن برنیامد.

گویند: خود ستودن خطاست، اما کسی را نتوان گفت که کار نکو کند و خرسند نباشد.

کوشش، نخستین وظیفه ی انسان است.

کسی که می خواهد رازی را حفظ کند باید این واقعیت را که رازی دارد، پنهان کند.

کسی که می خواهد اثری برای دنیا به وجود آورد، باید متوجه باشد که نگذارد دیگری وقت او را بگیرد.

کسی که شادمانی را در خانه اش بیابد، شادترین انسان روی کره ی زمین است؛ خواه شاه باشد یا دهقان.

طوفان های حوادث، اخلاقیات و روحیات انسان را تقویت می کند.

شخصیت، در جریان زندگی شکل می گیرد.

سعادتمند کسی است که هر چه پیرتر شود، مهربان تر گردد.

زندگی اندک اندک به هر کس می فهماند چه کاره است.

روح انسان آب را می ماند، از آسمان فرود می آید و بر آسمان برمی بالد و آنگاه دوباره به زمین باز میگردد، یک پیوستگی ابدی.

رفتار هر انسان، آینه ای است که او چهره ی خود را در آن نشان می دهد.

خوشبخت ترین فرد کسی است که خوشبختی را در خانه خود جستجو می کند.

چه شادی هایی که زیر پای انسان ها سرکوب شدند، زیرا بیشتر افراد به آسمان توجه دارند و آنچه را که زیر پاهایشان است نادیده می گیرند.

تنها آن کس قهرمانان را به حق تواند ستود که خود دلیرانه جنگیده باشد، زیرا تا کسی سرد و گرم جهان را نچشیده باشد قدر مردان ارزنده را نداند.

پیش از آنکه کاری بکنی، باید کسی باشی.

به کارگیری دخانیات، بیشتر از تمام جنگ ها انسان را به خاک سپرده است.

به حقیقت، کسی را می توانیم والا و محترم بدانیم که در جست و جوی خویش نیست.

از میانه روی، خوش بختی پاک سر می زند.

اقبال، در خانه ات را بکوفت و تو غافلانه در به رویش نگشودی. اما نگران مباش، فرشته ی اقبال دلی مهربان دارد و باز هم در خانه ات را خواهد کوفت.

ما می توانیم بخشش های بزرگ داشته باشیم، اما در مورد چیزهای کوچک به ندرت از خودگذشتگی به خرج می دهیم.

می گویید تنگ چشمم؛ آخر چیزی به من دهید تا بتوانم بخشش کنم.

اجرای عهد به سواد و زور و ثروت نیست، به ذات و سرشت است.

نیکی را فقط برای نفس نیکوکاری، انجام بده. اگر هم به فرزندانت پاداشی نرسد، به یقین نوادگانت از آن بهره خواهند برد.

آنچه فرزند درباره ی پدر می اندیشد مهم نیست؛ چگونه پدر بودن مهم است.

مادر، شاهکار طبیعت است.

هیچ دلبستگی ای نیست که روزی به نفرت مبدل نشود؛ حتی مهر مادری.

پژوهش بی آنکه خستگی بشناسد، از پی قانون، علت، چرا و چون، می کوشد و می پوید.

به هر عشق ناکام! به آتش پر شرار و بی دریغ دوزخ! ای کاش چیزی بدتر می شناختم که بتوانم بدان سوگند یاد کنم!

هر تردید و دودلی، یک تاخیر در پی دارد و روزها با افسوس خوردن بر فرصت های از دست رفته هدر می رود.

هر شک و تردیدی تأخیرهای خاص خود را به همراه دارد و ایام، با افسوس بر روزهای از دست رفته می گذرد.

این تضادها هستند که ما را به کامیابی می رسانند.

جوانی منزلی است که مابین مسافت کودکی و پیری واقع شده است. روزگار نیکبختی و کامیابی زندگی در آنجا می گذرد.

عاشق شوید و بلندهمتی را پیشه ی خود سازید، زیرا این ها بال های نیرومندی هستند که شما را به قله های بلند کامیابی می رسانند.

دوستی مثل اسناد کهنه است؛ قدمت تاریخ آن را قیمتی می کند.

هر زمان پیرمردی زیر خاک می رود، یک کتاب تاریخ زیر خاک پنهان می شود.

کسی که از مرگ می ترسد از زندگی هم می ترسد؛ زیرا مرگ و زندگی از یکدیگر جدایی ناپذیرند و هر دو، جلوه ی یک حقیقت به شمار می روند.

تشویق پس از نکوهش، همچون آفتاب پس از رگبار باران است.

باید پیوسته دگرگون شده، تجدید حیات کرده و جوان گردیم، در غیر این صورت، متعصب و سخت می شویم.

قلب مغرور و خودخواه هرگز نمی تواند از سرگیجه و بی حوصلگی بگریزد.

دارو بسیار است، اما تعداد کمی [از آنها] تاثیرگذارند.

عشق تند درمانی ندارد و هر دوایی آن را شدیدتر و تندتر از پیش خواهد کرد.

فقط هنگامی یک نویسنده می تواند اثری مهم به وجود آورد که کاملاً گوشه گیر شود.

هنرمند به تنهایی، ارواح را می بیند، ولی زمانی که از او خواسته می شود ارواح را پدیدار سازد، همه ی آنها را می بینند.

آن که در جایگاه نخست است، حتماً دارای نقش نخست نیست. چه بسیار پادشاهان که از سوی وزیرانشان و چه بسیار وزرا که از سوی منشی هایشان اداره می شوند.

سفر باید اسباب سرور و شادمانی و تمدد [=ترنجیدگی] اعصاب باشد، نه دلهره و خشونت و جنگ اعصاب.

ای پیر زنده دل، از گذشت عمر افسرده مشو؛ هر چند زمانه نیز موی تو را سپید کرده، اما هنوز نیروی عشق که زاینده ی جوانی است از دلت بیرون نرفته است.

آه! جوان ها! افسوس که شما قیمت و بهای وقت را نمی دانید!

جوانان عادت دارند که گفته های خردمندانه ی پیشینیان را تکرار کنند و آنها را از خویش شمارند. لاجرم در ردیف سخنان ابلهانه، گاه حرفی بس نکو می توان شنید.

جوانی نیز مانند پاک ترین و بهترین عشق ها سرانجامی ندارد.

جوانی، خود، مستی بی شراب است.

من از هیچ مکتبی پیروی نمی کنم، از هیچ استادی چاپلوسی نمی کنم... دیوانه ای هستم که قایقم را خود هدایت می کنم.

بکوش تا از ورای پوست به مغز بنگری و در پس پرده ی جدایی، پیوستگی حقیقی را ببینی، زیرا چون بر سر خوان گسترده ی جهان بنشینی، میان شرق و غرب فرقی نتوانی گذاشت.

تو در حقیقت، همانی که هستی؛ روی سرت هزار تا کلاه گیس هم که بگذاری یا کفش های گران به پا کنی، باز همانی که هستی باقی خواهی ماند.

ثروت حقیقی چیست؟ آفتابی که بر گدا و توانگر یکسان می تابد. تو ای توانگر، دل رنجه مکن که چرا گدا نیز در دنیای خویش خوشبخت است.

تو که زیردستی، لطف و خشم خواجه را یکسان گیر؛ چه بسا خواجه آنجا خشمگین آید که جای ستودن باشد و آنجا بستاید که جای خشم گرفتن باشد.

عشق ورزیدن هنری بس بزرگ است که هر چند عاشق را زر و زور نمی بخشد، او را همسنگ بزرگترین قهرمانان جهان می کند.

اگر عاقلی، با جاهلان مباحثه مکن، زیرا خود را اسیر جهل خواهی ساخت و آنان را دانایی نخواهی آموخت.

انسان شریف، شریف ها را جذب می کند و راه ماندن با آنها را می داند.

عاشق تنها زیبایی چهره را می بیند و دانا زیبایی سیرت را و عارف هر دو زیبایی را.

اگر زمانِ خود را به گونه ی درست به کار گیریم، همیشه زمان کافی خواهیم داشت.

ما همیشه وقت کافی داریم به شرط آن که هم بخواهیم و هم درست از آن استفاده کنیم.

نیاسایید، زندگی در گذر است. بروید و دلیری کنید، پیش از آنکه بمیرید، چیزی نیرومند و متعالی از خود بجای گذارید تا بر زمان چیره شوید.

چرا از دشمنان شِکوه می کنی؟ مگر توقع داری که ایشان تو را که وجودت خود مایه ی آزار دل پر حسدشان است عزیز شمارند؟

دوست من، گذشته ها کتابی مهر و موم شده است.

سلامی را که از ناشناس شنوی پاس دار و چون سلام دوستی دیرین، عزیز شمار؛ با آشنای تازه به گرمی سخن بگو، زیرا پس از کلامی چند هر یک به راه خویش خواهید رفت.

شیفتگی آن است که شما چشمان زنی را دوست بدارید، بی آنکه رنگ آن را به یاد آورید.

تا راز این نکته را درنیابی که: "بمیر تا زنده شوی"، میهمان گمنامی در سرزمین ظلمت بیش نخواهی بود.

گاه خاموشی، بهتر از سخن، از راز دل خبر می دهد.

افراد، ویژگی خود را بیشتر از همه با این نشان می دهند که به چه چیز می خندند.

از اینکه در کنارم هستی بسیار شادم؛ بودنت به من کمک می کند که دریابم دنیا چقدر زیباست.

اگر تو را همان گونه که هستی بپذیرند، بدتر خواهی شد و اگر با تو به گونه ای رفتار کنند که گویی همانی هستی که لایق آنی، همان خواهی شد.

انسان نه برای حل و فصل مسائل جهان هستی، بلکه برای یافتن اینکه چه باید بکند، پا به گستره ی وجود نهاده است.

ای دلبر من، غزل هایی را که روزگاری در دشت و دمن برایت می سرودم، اکنون در دیوانی فشرده و زندانی کرده ام، زیرا زمانه ناسازگار است.

ای عشق! تو افسر زندگی و بختِ بیداری.

خدایا، هنر چقدر فرازمند، عمر چه کوتاه!

دنیا پر از ابلیسانی است که پیوسته به ما کینه می ورزند، زیرا طاقت آنکه کمال خود را به حال خود گذارند، ندارند.

زندگی بدون کار، مردن پیش از وقت است.

زندگی را هر گونه که نگاه می کنی زیبا است.

عشق، پریشانی زندگی است.

عشق، تاج زندگی و سعادت جاودانی است.

فقط کافیست برخیزید و وارد میدان کارزار زندگی شوید تا کار، کامل شود و به پایان برسد.

من در تولد خود نقشی نداشتم و در مرگ خود نیز نقشی ندارم؛ نقش من همه در زندگی من است.

روحی که زیبایی را می بیند گاهی تنها می ماند.

زیبایی به هرجا که وارد شود مهمان عزیزی است و پذیرایی خواهد شد.

زیبایی ناپایدار و فضیلت جاودانه است.

زیبایی، بزرگتر از خوبی است، زیرا دربرگیرنده ی خوبی نیز می شود.


اُرد بزرگ

اگر برای رسیدن به خواهشها و آرزوهای خود زورگویی پیشه کنیم، پس از چندی کسانی را در برابرمان خواهیم دید که دیگر زورمان به آنها نمی رسد.

بزرگترین ثروت یک ملت، آزادی است.

آزادی بدون دانایی به دست نمی آید.

هنر، خوراک روان و هنرمند، آفریننده آن است. بارگاه هنر با هیچ جایگاهی سزاوار ارزیابی نیست.

هرگز به کودک تان نگویید پیشه آینده اش چه باشد. همواره به او ادب و ستایش به دیگران را آموزش دهید، چون با داشتن این ویژگیها همیشه او نگار مردم و شما در نیکبختی خواهید بود و اگر این گونه نباشد، هیچ پیشه ای نمی تواند به او و شما بزرگواری بخشد.

بزرگترین کارخانه نابودی توانمندیها، آیین آموزشی نادرست است.

خوار نمودن هر آیین و نژادی، به کوچک شدن خود ما خواهد انجامید.

آیا از بخشندگی و مهربانی که نخستین ویژگی های خداوند است، در ما نشانی هست؟

رهایی و آزادی برآیند پرستش خرد و دانایی است.

بسیاری از جنگها و آوردهای مردمی از روی نبود شناخت و آگاهی آنها نسبت به یکدیگر بوده است.

آن که دیگران را ابزار پرش خویش می سازد، تنها خواهد ماند.

مردمان توانمند در خواب نیز رهسپار جاده پیشرفتند.

در هنگام توانایی اگر بدهی دیگران را ندهی، بویژه هنگامی که او درمانده باشد، شکوه و جایگاه خویش را برای همیشه از دست می دهی.

خویشتن و مردم را زمانی می شناسی که تنها شوی.

امیدوار مباش که دیگران همراهیت کنند، تنها به درمان دردهای روزگار خویش بیاندیش.

برای نزدیکی و همگرایی قوم خویش، کمک به یکدیگر و ستیز با نادانی و ناراستی را در پیش گیرید.

پیام آوران باورهای پست و خُرد، بزرگترین پیروزیهای تاریخ مردم خویش را با گفتاری پست به ریشخند گرفته اند.

شهامت گله ناشی از چوپان بیدار است.

اگر می خواهی بزرگ شوی، از کردار نیک دیگران فراوان یاد کن.

اگر بر ساماندهی نیروهای خود توانا نباشیم، دیگران سرنوشت مان را می سازند.

اندیشه و سخن ریش سفیدان، برآیند بردباری، مردم داری و سرد و گرم چشیدگی روزگار است.

یکی از بزرگترین خوشبختی ها، خدمت بیشتر به مردم است.

هنرمندان ناب، هر روز در برابر دیدگان مردم نیستند.

خود را برای پیشرفت مردم ارزانی دار تا مردم پشتیبان تو باشند.

پیامد دانایی، پذیرفتن بار ساماندهی دیگران است.

گمان مبر که دیگران تو را به آرمانت خواهند رساند.

کسانی که با دیگران رو راست نیستند با خود نیز بدین گونه اند.

دیدگاه خوب مردم، بهترین پشتیبان برگزیدگان است.

کسی که نسبت به سرنوشت میهن و مردم سرزمین خویش بی انگیزه است، ارزش یاد کردن ندارد.

مردمان توانمند در میان جشن و بزم نیستند. آنها هر دم به آرمانی بزرگتر می اندیشند و برای رسیدن به آن در حال پیکارند.

بیچاره مردمی که فرمانروایانش رایزن و رایزنانشان فرمانروا هستند.

نگارنده و سخنگویی که دیگران را کوچک و خوار می دارد، خود چیزی برای نمایش و بروز ندارد.

ناتوان ترین آدمیان کسانی هستند که نیروی بدنی خویش را به رخ دیگران می کشند.

با ترشرویی به میان مردم رفتن، تنها از بیماران ساخته است.

همرنگ دیگران شدن، باور هیچ کدام از بزرگان نبوده است.

پوزش خواستن پس از اشتباه زیباست، حتی اگر از یک کودک باشد.

مرد دلیر بهنگام ستیز و نبرد، همراهانش را نمی شمارد.

زیباترین خوی زن، نجابت اوست.

بی مایگی و بدکاری پاینده نخواهد بود. گیتی رو به رشد پویندگی است. با نگاهی به گذشته می آموزیم که آدمیان، اشتباهاتی همچون برده داری، همسر سوزی و... را رها کرده اند. خردورزی! آدمی را پاک خواهد کرد.

این دیدگاه اشتباه است که بپنداریم مرد توانا فرزندی مانند خود خواهد داشت.

اگر شناخت زن و مرد نسبت به ویژگی های درونی و بیرونی یکدیگر بیشتر گردد، کمتر دچار گسست می شوند.

یک آموزگار می تواند با رفتار و گفتار خود، کشوری را دگرگون سازد.

دست استاد خویش را ببوس، چون او هم پدر است هم پرورنده خرد.

بهترین آموزگار استاد، شاگرد اوست.

آن که پرسشهای پراکنده در وادیهای گوناگون را همزمان می پرسد، تنها می خواهد زمان و نیروی استاد را تباه کند.

افزایش ناگهانی مردم سبب کاهش ادب، فرهنگ و فرهیختگی می گردد؛ آنهم از آن رو که نسل و تبار پیش از آن نمی تواند بایستگی ها و وظایف خویش را همچون آموزگار به درستی انجام دهد.

ارزش استاد را دانستن، هنر نیست، بلکه بایستگی و وظیفه است.

دل کیهان را که بگشاییم این سخن را خواهیم شنید: هر کنشی، واکنشی را در پی دارد. پس بر این باور باشید! همه کردار ما چه خوب و چه زشت، بی بازگشت نخواهد بود.

کسی که چند آرزوی درهم ورهم دارد، به هیچ یک از آنها نمی رسد، مگر [اینکه] در بین آنها با ارزش ترین را انتخاب کرده و آن را به عنوان هدف خویش برگزیند.

همیشه به دنبال سرنوشتی بهتر برای خود باش و اگر آرمان تو کسب دانش است، به هر میزان در این مسیر رنج ببری، ارزشش را دارد.

همه آدمیان به شیوه های گوناگون، سختی های روزگار را می چشند.

هر چه بلندپروازتر باشید تپش قلبتان کمتر خواهد شد، فشار و دردهای روانی تان نیز.

کسی که درد روشنگری و بازگویی تجربه را ندارد، خود نیز زمانی برای بهره بردن از آن نخواهد یافت.

کار، بهترین آرامبخش افکار پریشان و غم است.

سرآمد دشواری و سختی، دانایی است و دانا چشم خویش را بر بسیاری از زیبایی های زود گذر گیتی خواهد بست.

سختی های بزرگ به آدمی نیرویی دو چندان می بخشد.

تبهکار همیشه نگران کیفر خویش است، حتی اگر بر زر و زور لمیده باشد و این بسیار درد آور است، چرا که سایه کیفر همواره در برابر دیدگانش است.

برای کسب خرد، سختی را بر خود هموار کن.

برای به دست آوردن و گسترش خرد، سختی را بر خود هموار کن.

اندرز پیران در بیشتر زمانها پر از خون و درد است که بدبختانه جوان از فهم آن ناتوان است.

همواره آدمیان، محیط و دایره بدی و پلیدی را با دانش و اندیشه برتر خویش بسته و بسته تر می سازند.

وارونگی آدمیان و جانوران در پویایی اندیشه و دانش است، اما آدمی هر دم می تواند به رفتار و خوی بسیار وحشی دست یابد و دست به هر جرمی بزند که پلیدترین جانوران هم در بایسته ترین هنگامه از انجام آن خودداری می کنند.

گیتی در جنگ و آوردی بزرگ در گردش است. اندیشه و تلاش خردمندان از یک سو و پوزخند اهریمن و روانِ دیوپیشگان از سوی دیگر، معرکه این جهان گذارا است.

کژی و ناراستی، شکاف و رخنه گاه اندیشه اهریمن خواهد شد.

فرمانروا با اندیشه وزیران توانمند خویش فرمانروایی می کند.

خرد ابتدا به اندیشه پناه می برد.

چهارچوب نگاه ما زمینی است، اما برآیند اندیشه ما جنبه آسمانی نیز پیدا می کند.

پیرامونیان ما چه بخواهیم و یا نخواهیم، بر اندیشه های ما رخنه و اثر خواهند کرد.

برخی از انسانها مانند گلهای لاله، زندگی کوتاه در هستی و نقشی ماندگار در اندیشه ما دارند.

برای شناخت آدمیان به جای کنکاش در اندیشه آنها، در پی شناخت پیشوای انگاره (فکر) آنها باشید.

برای اهل اندیشه هیچ دوستی بهتر از تنهایی نیست.

آنان که سامان و پویندگی در کیهان را دروغ می پندارند، همواره در اندیشه کین خواهی و حمله به جهان پیرامون خویش هستند؛ زندگی خود و نزدیکانشان را تباه می سازند و سرانجام در برآیندی بزرگتر از هستی ناپدید می شوند.

آدمهای بزرگ و اندیشمند، بسیار اشک می ریزند.

اندیشه و انگاره ای که نتواند آینده ای زیبا را نوید دهد، ناتوان و بیمار است.

اندیشه برتر در روزهای طوفانی و آشوب و در همان حال خموشی و آرامش، توانایی برتر خویش را از دست نمی دهد.

هیچ وقت خود را بی نیاز از مشورت با بزرگان ندانید. هیچ انسان تاثیر گذاری را نمی شناسم که در طول حیات خود از مشورت و نظرخواهی سود نبرده باشد.

هیچ کس و هیچ چیز نمی تواند مانع پویندگی ما شود.

هیچ پیر جهان دیده ای منکر برآیند زهرآلود دارایی حرام در زندگی آدمی نیست.

هنگامی که می خواهی وظیفه و بایسته خویش را انجام دهی، از کسی فرمان نگیر.

نمی توان امید داشت که آدم های کوچک رازهای بزرگ را نگاه دارند.

نگاه آدمهای کوچک چه زود پر می شود و لبریز.

نرم دلی و نرمش، منش آدمی و سنگدلی و سخت سری، منش اهریمن است.

میهمانی های فراوان از ارزش آدمی می کاهد، مگر دیدار پدر و مادر.

گیتی برای انسان به اندازه ای کوچک است که مجالی برای کژی و ناراستی باقی نمی گذارد.

گفتگو با آدمیان ترسو، خواری در پی دارد.

کسی که می ماند و نمی پرد، به یک راز بزرگ آگاه گشته و آن فلسفه پرواز است.

کارکشتگی آدمیان از زر هم با ارزش تر است.

قهرمان های آدمهای کوچک همانند آنها زود گذرند.

غروب جان آدمی، سپیده دمی به جهان دیگر است.

عدم پایبندی به نظم گیتی، ویژگی انسانهای گوشه گیر است که عشق و احساس را سپر دیدگاههای نادرست خود می سازند.

شورشهای آدمیان با امواج پر نیروی کیهان خیلی زود به سامانه درست خویش باز می گردد.

شناور بودن خرد آدم در جهان احساس، میدان بروز و رشد هنر را به او داده است.

سخن های پست، آدمهای حقیر را جذب و خردمندان را فراری می دهد.

سازگاری با زیستگاه و تلاش برای بهتر شدن جایگاه کنونی، ویژگی ناب آدمهای پاک است.

ره آورد سفر در درون آدمی به جز خرد و پیشرفت نیست.

راه آشتی را کسی باید بیابد که خود سبب جدایی شده است.

رازها در هنگامه شادی و بازی آدمی است. نکته فراموش شده جهان اندیشه، تعریف درست این حالتها است.

دشمنی و پادورزی به انسان خردمند انگیزه زندگی می دهد.

دشمنی با خاندان یک بدکار، تنها نشان ترس است نه نیروی انسانهای خردمند.

دشمن، ابزار نابود ساختن آدمی را در درون سرای او جست و جو می کند.

خوشنامی، بزرگترین شکوه و افتخار هر انسانی است.

خوارترین کارفرما کسی است که با ندادن و یا کم کردن دستمزد زیردست، فرمانروایی می کند.

خرد باید نخستین خواست آدمیان باشد؛ چرا که بی خرد، چیزی برای خود ندارد.

جشن های بزرگ، انگیزه افزایش باروری و پویایی آدمیان می شود.

جز ناامیدی و افسردگی هیچ بن بستی در زندگی آدمی نیست.

تنها با از خودگذشتگی برای دیگر آدمیان می توان جاودانه شد.

پیش نیاز دلیر بودن، [داشتن] بدنی ورزیده نیست؛ گاهی آدمهای سبکبار، پشت کوهستان را هم به خاک مالیده اند.

پیش از آنکه با کسی پیمانی ببندید، درباره توانایی خود در اجرای آن دمی بیندیشید و سپس پاسخ گویید.

بدبخت کسی است که نمی تواند ناراستی خویش را درست کند.

بخش بزرگی از ادب آدمی برآیند ریشه نژادی و خانوادگی است.

آنان که خویی جانور گونه دارند و تنها در پی زدودن گرفتاریهای خویش و یا گهگاه افزایش قلمرو زمینی خود هستند، بزهکاران روزگارند. باید گفت نشان آنها بر گیتی هم تراز ریگ کوچکی در کرانه دریای بشری نیز نخواهد بود.

آن که زیبایی خرد را ندید، گرفتار زیبایی آدمیان شد و بدین گونه از هر چه داشت تهی گشت.

آسودگی آدمی به گنج و دینار نیست، به خرد است و روشن بینی.

آزمودگی انسانها از زر هم با ارزش تر است.

آرمان و انگیزه روشن، ویژگی انسان کارآمد است.

آدمی می تواند بارها و بارها به شیوه های گوناگون قهرمان شود.

آدمی با کینه، زندگی را بر دوستان نیز تنگ می کند.

آدمهای پاک نهاد درهای وجودشان را پس از ناسپاسی می بندند، نه پیش از آن.

آدمهای بزرگ به خوشی های کوتاه مدت تن نمی دهند.

آدمهای آرمانگرا زمانی که به نادرست بودن آرزویی پی می برند، برای ادامه آن پافشاری نمی کنند.

آدم مادی گرا جاده های احساسش کم رفت و آمد است.

آدم خودبین، چاره ای جز فرود آمدن ندارد.

آدم خودباور هیچ گاه برای رسیدن به مادیات، ارزشهای انسانی را زیر پا نمی گذارد.

آدم بی مایه، همه افراد را ابزار رسیدن به خواسته های خود می سازد.

اگر آماده نباشیم، ارزشمندترین زمانها را نیز از دست خواهیم داد و کسی که آماده نیست، بخت کمتری برای پیروزی خواهد داشت؛ آمادگی یعنی به روز بودن در هر حرفه و کاری.

اگر دست تقدیر و سرنوشت را از یاد ببریم، پس از پیشرفت نیز افسرده و رنجور خواهیم شد.

الگوی انسانی شما هر چه بزرگتر باشد، سرنوشت زیباتری در برابر شماست.

همای بخت بر شانه ات نخواهد نشست، مگر آنکه شانه ای به گستره و پهنای کوهستان داشته باشی.

بخشیدن تخت و اورنگ به خویشاوندان از زبونی است.

بخشیدن تخت و اورنگ به خویشاوندان، نتیجه ضعف و ناتوانی است.

دانش امروز شکوه بسیاری در پی داشته، اما نیروی آرامش بخشیدن به روان ما را ندارد؛ امنیت را بزرگان خردمند به ما می بخشند.

راز اندوختن خرد، یکرنگی و بخشش است.

شما با گذشت، چیزی را از دست نمی دهید، بلکه به دست می آورید.

گفتگو با خردمندان و دانشوران، یک گوهر و پاداش کمیاب است.

هرگز هنگام گام برداشتن به سوی آرمان بزرگ، نگاهت به کسانی که دستمزد خود را پیشاپیش می خواهند نباشد! تنها به توانایی های خود بیندیش.

پدر و مادر، زندگیشان را با فروتنی به فرزند می بخشند.

تنها مادر و پدر خواسته های فرزند را بی هیچ چشم داشتی بر آورده می سازند.

سرپرستانی که از ارزش سربازی می کاهند و پدر و مادرانی که مانع میهن داری فرزندان خویش می شوند، به کشورشان پشت کرده اند.

فرزند نانجیب، آتش عمر پدر است.

اسنخوان بندی فریاد، پاسخ هزاران ستم بی صداست.

کودکی که بدون پرسش ما به گناه خویش اعتراف می کند، در حال گذراندن نخستین گامهای قهرمانی است.

هر آرزویی بدون پژوهش و تلاش به سرانجام نخواهد رسید.

آینده جوانان را از روی خواسته ها و گفتار ساده شان می توان حدس زد. مپنداریم که میزان دارایی و یا امکانات آنها دلیلی بر پیروزی و شکست آنهاست، تنها [مسئله ی] مهم، خواسته و آرزوی آنهاست.

برای رسیدن به کامیابی نباید از شکست های پیشین خیلی ساده بگذرید، شناخت موشکافانه آنها، پیشرفت شما را در پی خواهد داشت.

شکست های زندگی، درهای پیروزی را می گشاید و خودپسندی، درهای پیروزی را یکی پس از دیگری می بندد.

فرومایگان پس از پیروزی، حریف شکست خورده خویش را به ریشخند می گیرند.

مشورت با خردمندان، پیروزی در پی دارد.

آنکه به خرد توانا شد، ترس برایش نامفهوم است.

ترس از جدایی، جدایی به بار می آورد.

سربازی که می ترسد، جان خود و دیگر سربازان را به خطر می افکند.

هیچ گاه از داشتن دشمن نترس، [بلکه] از انجام ندادن درست آرمانهای خویش بترس.

آسیب دیده همیشه درهای رویاهایش کوچک و کوچکتر می شود، مگر با امید که شرایط ما را دگرگون می سازد.

اگر از خودخواهی کسی به تنگ آمده ای، او را خوار مساز؛ بهترین راه آن است که چند روزی رهایش کنی.

خودبینی، چنبره و محیط گیرایی اش درون است و افتادگی، پیرامون و بیرون ماست و این می تواند همگان را به سوی ما بکشاند.

خودخواهی، کاشی سادگی روانت را خواهد شکست.

نادانی، خودخواهی به بار می آورد.

اگر شیفته کارت نباشی، روانت بیمار می شود و در نهایت پیکرت از پای در خواهد آمد.

دارایی با ارزش تر از تندرستی نمی شناسم.

گاهی تنها راه درمان روانهای پریشان، فراموشی است.

تنهایی برای جوان ارزشمند و برای پیر آزار دهنده است.

همواره تنهایی، توانایی به بار می آورد.

آن که نمی تواند از خواب خود برای فراگیری دانش و آگاهی بکاهد، توانایی برتری و بزرگی را ندارد.

با احساس می شود پند و اندرز داد، اما ساماندهی به کشور نیاز به هنجار و چهارچوبی توانمند دارد.

در دراز مدت هیچ نیرویی نمی تواند در برابر فرهنگ و هنر ایستادگی کند.

فرمانروایانی که یک شبه توانمند می شوند با تلنگری فرو می ریزند.

فرهنگ های هم ریشه انگیزه ای توانمند است که موجب همبستگی کشورها در آینده می شود.

گربه را آزار مده، او نمی تواند به تو وفادار بماند؛ این هنجار عاطفی اوست.

یک آموزگار ناپخته می تواند سالها شاگردان خود را گمراه و سرگردان کند.

جایی که شمشیر هست آرامش نیست.

هر آن که خردمندتر است اهریمن بیشتر به او حمله می کند. در میدان جنگ و آوردِ او، هزاران فتنه و افسون کشته شده را خواهی دید.

از روی خواسته ها و گفتارهای ساده جوانان می توان به آینده آنها پی برد؛ تنها خواسته و آرزوی آنها گواه آینده است.

اندرز جوان باید کوتاه، تازه و داستان وار باشد.

آنکه کارش را دوست ندارد، خیلی زود پیر می شود.

پیران فریبکار، آتش زندگی جوانانند.

آنکه می دزدد، جز حق خویش چیزی نمی ستاند. اما این ستاندن، نفرین و خواری ابدی در پی دارد.

اگر نتوانیم به تبار خویش سامانی درست ببخشیم، مانند این است که در خانه ای بی دیوار زندگی می کنیم.

تبار بی ریش سفید همچون خانه بی سقف است.

چه دودمانی از بد اندیشان برجاست؟ هیچ.

دودمانی که بزرگان و ریش سفیدانش خوار باشند، به کالبد بیجانی ماند که خوراک جانوران دیگر شود.

شباهنگام برای خانواده و نزدیکانت نامه بنویس و در روز برای اربابان و سرپرستان.

تنبلی، خشم بدن را در پی دارد و بدن چه زود لرزش و جنبش آن را بروز می دهد.

در خواب می توانی نیروی روان خویش را بنگری.

بداندیش همیشه کارش گره می خورد.

کردار ناپسند خویش را با دارایی زیاد هم نمی توانی پنهان سازی.

کردار ناپسند خویش را با زر هم نمی توانی پنهان سازی.

کیهان دارای ساختاری هدفمند است. این ساختار به آن پویایی بخشیده و برآیندی شگرف در آن بر جای می گذارد.

نخستین گام بهره کشان کشورها نابودی بزرگان و ریش سفیدان است و سپس تاراج دارایی آنها.

اگر جانت در خطر بود، به جای پنهان شدن، بکوش همگان را از گرفتاری خویش آگاه سازی.

انسان خردمند، تار و پودهای اصلی زندگی را می یابد.

اهل خرد و فرهنگ همیشه زنده اند.

آنگاه که نمی دانم چه می گویم، جز راستی چیزی بر زبانم جاری نیست.

پیامد دانایی، پذیرفتن بایسته هاست.

جام عمر را جز با می دلدادگی به خرد و دانش پر مکن.

در زندگی نادان، سرانجام یک گره [مانند] صدها گره باز نشدنی است.

ریگهای ساحل خرد، نشیمنگاه پندارهای پاک و شبانه توست.

زیبارویی که می داند زیبای ماندنی نیست، پرستیدنی است.

شب زندگی برای خردمند همچون روز روشن است.

فرمانروایان نیرومند، مشاورانی باهوش و کارآمد در کنار خود دارند.

نادان همیشه از طمع و فزون خواهی خویش خسته است.

نتیجه گیری زود [هنگام] پس از رخدادهای مهم زندگی از بی خردی است.

هر پیوستنی، آگاهی و ثمره ای نو به ارمغان می آورد.

بدان، همواره آنکه برای رسیدن به تو از همه چیزش می گذرد، روزی تنهایت خواهد گذاشت؛ این هنجار دردناک زندگی است.

بسیاری در پیچ و خم یک راه مانده اند و همواره از خویشتن می پرسند ما چرا ناتوان از ادامه راهیم؟ به آنها باید گفت می دانی در کجا مانده ای؟ همانجایی که خود را پرمایه دانسته ای.

آن که درست سخن نمی گوید، داناترین هم که باشد، همگان بی سوادش می پندارند.

آنکه برای بهروزی آدمیان تلاش می کند و راه درست را نشان می دهد، بارها و بارها می زید و تا یاد و سخنش جاری است، او زاده می شود و باز هم.

آنکه راستی نپوید، گرفتار آمیزش با اهریمن است. فرزند این آمیزش فتنه و شورش است.

برای رسیدن به نیک نامی، گواهی برتر از راستی نیست.

برای نوشیدن شهد بهشت، همواره نگاهت به راستی و درستی باشد.

رَد راستی، رَد خویشتن است.

رد راستی، رد خویشتن است.

سرایش یک بیت درست از زندگی نیاز به سفری هفتاد ساله دارد.

صدها راه برای پند و اندرز دادن وجود دارد، اما در بیشتر موارد، بدترین گونه آن را که همان راستگویی است، برمی گزینیم.

اگر می خواهی دوستی ات پا برجا بماند، هیچ گاه با دوستت شریک مشو.

اگر می خواهی کسی را بزرگ کنی، پیوسته از او به دشمنی یاد کن.

برای آنکه همواره دوستانمان را نگاه داریم، بهتر است همیشه فاصله و بازه ای میان خود و آنها داشته باشیم.

بزرگواری، بی مهر و دوستی به دست نمی آید.

به ارزش نگاه دوست زمانی پی می بری که در بند دشمن و بدخواهان باشی.

دوستان فراوان نشان دهنده کامیابی در زندگی نیست، بلکه بیانگر نابودی زمان به گونه ای گسترده است.

هیچ گاه دشمن خویش را کوچک مپندار، چون او بهترین دوستت نیز هست. او انگیزه پیشرفت و پویش بیشتر را به تو خواهد داد.

رویش باغ سکوت در هنگامه خروش و همهمه ارزش خود را نشان می دهد.

اگر در بند زندگی روزمره تان شوید، نمی توانید گامی به سوی بهروزی بردارید.

بدخو، عمرش کم است.

تاریکی در زندگی ماندگار و ابدی نیست، برسان روشنایی.

در دوی زندگی همیشه حریف را شانه به شانه ات بپندار و همیشه با خود بگو تنها یک گام پیش ترم، تنها یک گام.

راهی جز نرمش و بازی با زندگی نیست.

ساده باش، آهوی دشت زندگی خیلی زود با نیرنگ می میرد.

سامانه همه گیر هستی با آنکه یکنواخت پنداشته می شود، رو به پویش و پیشرفت است. گردش آرام هستی نباید ما را فریب دهد. ما بخشی از یک برنامه بزرگ و پیش خواسته در کیهان هستیم که پیشرفت را در نهاد خود دارد.

گیتی همواره در حال زایش است و پویشی آرام در همه گونه های آن در حال پیدایش است.

اگر کسی را با زیباترین منشها و صفات بخوانیم چیزی از ارزش ما نمی کاهد، بلکه او را دلگرم ساخته ایم آنگونه باشد که ما می گوییم.

تعبیر خواب

پرستار


۱ـ اگر خواب ببینید در خانه پرستاری از شما مراقبت می کند، علامت آن است که افراد خانواده همواره از سلامتی برخوردار خواهند بود.

۲ـ اگر خواب ببینید پرستاری خانه شما را ترک می گوید، علامت آن است که افراد خانواده همواره از سلامتی برخوردار خواهند بود.

۳ـ اگر زنی خواب ببیند پرستار است و از بیماران مراقبت می کند، نشانه آن است که با از خودگذشتگی احترام ویژه ای در میان مردم به دست می آورد.

۴ـ اگر زنی خواب ببیند پرستار است و بیماران را ترک می گوید، نشانه آن است که به وسوسه های فریبنده تن خواهد داد. - آنلی بیتون

لغت نامه دهخدا

ترک کردن

ترک کردن. [ت َ ک َ دَ] (مص مرکب) بهشتن. رها کردن. هشتن. واگذاشتن. یله کردن. بگذاشتن.بینداختن و گذشتن از چیزی. صرف نظر کردن از هر چه موجود است. (از یادداشت های دهخدا). هجران:
هر چیز که هست ترک می باید کرد
وز ترک اساس برگ می باید کرد.
خواجه عبداﷲ انصاری.
صورتگر زیبای چین، گوصورت و رویش ببین
یا صورتی برکش چنین، یا ترک کن صورتگری
سعدی
جمله مرغان ترک کرده جیک جیک
با سلیمان گشته افصح من اخیک.
مولوی.
یک دو روزِ چه که دنیا ساعتی است.
هر که ترکش کرد اندر راحتی است.
مولوی
یار جسمانی بود رویش چو مرگ
صحبتش شوم است باید کرد ترک.
مولوی
- ترک ِ آزار کردن، نرنجاندن. آزار نرساندن. کسی را آزرده نکردن:
بگفت ای فلان ترک ِ آزار کن
یک امشب به نزد من افطار کن.
سعدی (بوستان).
- ترک پارسائی کردن، از زهد کناره گرفتن. بی پروائی کردن در ناشایستها.
- ترک ِ تصابی کردن، دست بداشتن از لهو و لعب:
چندان که ملامت دیدی وغرامت کشیدی
ترک تصابی نکردی. (گلستان).
- ترک ِ خطّ نفس کردن، ترک ِ کامروائی. ترک هوی و هوس. دست برداشتن از لذّت نفسانی:
در نگارستان صورت ترک خط نفس کن
تا شوی در عالم تحقیق برخوردار دل.
سعدی (خواتیم)
- ترک ِ خدمت کردن، دست کشیدن از خدمت. رها کردن وظیفه:
وگر ترک خدمت کند لشکری
شود شاه لشکرکش از وی بری.
(بوستان).
- ترک ِ دنیا کردن، دست از دنیا کشیدن. رهبانیت:
ترک دنیا هر که کرد از زهد خویش
پیش آمد پیش او دنیا و بیش.
مولوی.
- ترک ِ رضا کردن، ایثار. از خودگذشتگی. ترک ِ علایق و هوی کردن. ترک کام کردن. ترک حظنفس کردن:
یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک ِ رضای خویش کند در رضای یار.
سعدی
- ترک ِ سفر کردن، از رفتن به سفر چشم پوشیدن. خودداری ورزیدن از سفر:
پس از آن ترک ِسفر کنم و به دکانی بنشینم. (گلستان).
- ترک صحبت کردن، ترک یاری و مصاحبت کردن. ترک دوستی و معاشرت نمودن:
ما همانیم که بودیم و محبت باقی
ترک صحبت نکند دل که به مهر آکندند.
سعدی (خواتیم)
- ترک صفت کردن، رها کردن نام و نشان. اعتنا نکردن به رنگ و صفت:
هر کس صفتی دارد و رنگی و نشانی
تو ترک صفت کن که ازین به صفتی نیست.
سعدی (طیبات)
- ترک ِ مبالغه کردن، در کار و سخن زیاده روی نکردن. تلهوق. لهوقه. (منتهی الارب).
- ترک ِ کام کردن، ترک هوی و هوس کردن. از خودگذشتگی. دیگران را بر خود مقدم داشتن. از امیال خود دست کشیدن:
طریق کام بخشی چیست ترک کام خود کردن
کلاه سروری آنست کز این ترک بردوزی.
حافظ
- ترک محال کردن، ترک کردن کاری که نتیجه ٔ آن محال و ناشدنی و ناممکن و ممتنع باشد. (از یادداشت های دهخدا)
- ترک ِ مستوری کردن، از شرم و حیا دست بداشتن. آبروریزی:
هر که با مستان نشیند ترک مستوری کند
آبروی نیکنامان در خرابات آب جوست.
سعدی (طیبات).
- ترک مناصحت کردن، دست از نصیحت برداشتن. پند بازگرفتن: ترک مناصحت کردم و روی از مصاحبت بگردانیدم. (گلستان)
- ترک ِ نکاح کردن، دست از مزاوجت بداشتن.
- || چون رهبانان از زناشوئی پرهیز کردن و خود را برای خدا وقف کردن. تَبَتﱡل:
|| انداختن. بینداختن چیزی را. || ماندن. بجای ماندن. || بریدن از کسی. || فراموش کردن. (ازیادداشت های دهخدا). و رجوع شود به: از دست نهادن. دست بازداشتن. سردادن. ول کردن.


گلو

گلو. [گ ُ / گ َ] (اِ) در اوستا گَرَه (گلو)، پهلوی گروک، سانسکریت گَلَه، لاتینی گولا، ارمنی کول (فروبرده، بلعیده)، کردی گَرو، افغانی غاره، غرئی (گردن، قصبهالریه)، استی قور (غیرقطعی)، سنگلیچی غر، خوانساری گلی، دزفولی گلی، گیلکی گولی، کردی گئورو، گئوری (گلو، معبر تنگ)، گئوری، گریو، گوری. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). حلق. حلقوم. (برهان) (آنندراج) (دهار). مجرای غذا و دم در درون گردن: ذبح، ذباح، ذبحه؛ درد گلو. شکیکه. ذمط؛ گلو بریدن کسی را. ذعط؛ گلو بریدن کسی را. ذکاه؛ گلو بریدن گوسپند را. اجترار؛ جره برآوردن شتر از گلو. تهوید؛ آواز به گلو برگردانیدن بنرمی. جرض، به گلو درماندن طعام و جز آن. جرجره؛ آواز کردن گلو. جائر؛ به گلو درماندگی چیزی. جرثومه ٔ؛ سرنای گلو. حز؛ گلوی آسیای. فحفحه؛ عارض شدن گرفتگی در گلو در آواز. (منتهی الارب):
راست گویی که در گلوش کسی
پوشکی را همی بمالد گوش.
شهید.
به خروش اندرش گرفته غریو
به گلو اندرش بمانده غرنگ.
منجیک.
فروهشته بر گردن افراخته
چو نای دم اندر گلو ساخته.
فردوسی.
ای دیده هاچو دیده ٔ غوک آمده برون
گویی که کرده اند گلوی ترا خبه.
فرخی (دیوان ص 455).
بسته زیر گلو از غالیه تحت الحنکی
پیرهن دارد زین طالب علمانه یکی.
منوچهری.
گر بلبل بسیارگو بست از فراق گل گلو
گلگون صراحی بین در او بلبل بگفتار آمده.
خاقانی.
ناچخی راند بر گلوش دلیر
چون بر اندام گور پنجه ٔ شیر
اژدها را درید کام و گلو
ناچخ هشت مشت شش پهلو.
نظامی (هفت پیکر ص 75).
گلوی خویش عبث پاره میکند بلبل
چو گل شکفته شود در چمن نمی ماند.
صائب (از آنندراج).
- امثال:
از گلو بیرون کشیدن، به جبر و عنف چیزی را از کسی ستدن.
از گلوی خود بریدن و به دیگران دادن، کنایه است از خودگذشتگی و بخشش بسیار.
در گلو گیر کردن.
گریه به گلو، آماده ٔ گریه. اشک در مشک.
گریه گلوی کسی را گرفتن، بغض کردن. آماده ٔ گریه کردن بودن.
گلو پیش کسی گیر کردن یا گیر کردن گلو پیش کسی، عاشق کسی شدن.
گلو هفت بند دارد، کنایه از آن است که به تأمل و اندیشه بسیار سخن باید گفت.
مال خود در گلوی خود فرونرفتن، از خود دریغ داشتن بخیل، مالی را بسبب بخل فراوان.

معادل ابجد

از خودگذشتگی

2068

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری